اقتصاد اسلامی

تلاشی برای تبیین اقتصاد اسلامی مبتنی بر دو اصل 1. تمرکزگرایی در تعریف پول و 2. تمرکززدایی در تصمیم گیری های مالی

اقتصاد اسلامی

تلاشی برای تبیین اقتصاد اسلامی مبتنی بر دو اصل 1. تمرکزگرایی در تعریف پول و 2. تمرکززدایی در تصمیم گیری های مالی

امروز دوشنبه (11 بهمن 1400) مطلبی از کاظم انبارلویی صلی الله علیه در سایت الف خواندم که ایشان بیان داشته است:

مسخ‌شدگان می‌گویند به هرچیز در روابط با دنیا فکر کنید الّا به ۱۰ دلیلِ برای نگاهِ به شرق که عقل دیپلماتیک شما را به آن دلالت می دهد.

این حرف داروین و لامارک که می‌گویند؛ انسان از نسل میمون است اغلب زیست‌شناسان براساس داده‌های علمی قبول ندارند. هیچ فیلسوف و حکیم انسان‌شناس هم آن‌را قبول ندارد. اما فیلسوفان و حکیمان در تاریخ زیاد بودند که خوف داشتند انسان به دلیل جهل ، غفلت، ظلم و تبهکاری به شکل میمون درآید و مثل میمون عمل کند.

البته خداوند در قرآن (آیه 60 سوره مائده) خبر از یک قوم تبهکار می‌دهد که آنها را لعن و بر آنها غضب فرمود، به دلیل پرستش طاغوت به شکل بوزینه ، میمون و خوک درآمدند.

اخیرا یکی از روزنامه‌نگاران دوران حکومت خاتمی گفته است؛ 320 نفر از روزنامه‌نگارانی که در داخل قلم می‌زدند رفتند BBC ، اینترنشنال و رادیو فردا استخدام شدند تا با دروغ، جعل و روایت‌های تحریف‌آمیز از آنچه امروز و دیروز بر کشور می‌گذرد خبر، تحلیل و گزارش تهیه کنند.

همین مطلب را یکی از فرزندان مقامات مسئول که روزگاری دست‌اندرکار انتشار روزنامه زن بود عنوان کرده که رفقای او رفتند خارج و در پادگان رسانه‌ای دشمن به نفع اردوگاه استکبار جهانی وعلیه ملت ایران قلم می‌زنند.

ما امروز گرفتار جنگ روایت‌ها هستیم . در این جنگ عده‌ای در داخل و خارج که شناسنامه ایرانی دارند دشمن را در این جنگ یاری می‌کنند. تا دشمن بهتر بتواند به اهداف خود برسد. بی‌وقفه روایت دروغ را با حقیقت جابه‌جا می‌کنند.

یک هفته از سفر رئیسی به روسیه می‌گذرد . توپخانه دشمن همچنان روی خطوط ارتباطی دولت در نگاه به شرق آتش تهیه می‌ریزد. کسانی که قبلا داد می زدند ما نمی‌توانیم با دنیا قطع رابطه کنیم. ما باید با جهان ارتباط داشته باشیم امروز می‌گویند؛ چین و روسیه جزء جهان نیستند ما باید با همان جهانی که 100 سال است ملت ما را اسیر و مسئولان کشور را نوکر می‌خواهد ارتباط بگیریم ولو آنکه آنها اصلا خواستار رابطه با ما نباشند!

این تیم رسانه‌ای که شناسنامه کاری آنها را یادآور شدم دست‌اندرکار این راهبرد هستند که ؛ سیئات و مصائب ارتباط با روسیه و چین را «بیش‌نمایی» و مظالم و بدی‌های غرب را «کم‌انگاری» کنند.روی طول و عرض میز مذاکره با پوتین و اینکه پروتکل‌های تشریفات رعایت نشده و تخطئه نگاه به شرق مدام روایت تولید می‌کنند و همزمان حس خودکم‌بینی ، ناامیدی ، خودباختگی و خودآزاری فکری را ترویج وبازنمایی می‌کنند.آنها می‌گویند؛ اجازه نمی‌دهند مردم و نخبگان نسبت به چند و چون این نگاه به شرق و هزینه و فایده این رابطه اندکی فکر کنند.

حداقل 10 دلیل دم دستی برای نگاه به شرق براساس عقل دیپلماتیک وجود دارد :

1- روسیه و چین با صنعت صلح‌آمیز هسته‌ای ایران مشکل ندارند.
در بوشهر با ما همکاری دارند. اما آمریکا و اروپایی‌ها 20 سال است دارند می‌گویند حتی حق نصب یک سانتریفیوژ را هم ندارید بساط هسته‌ای خود را جمع کنید والّا یا حمله نظامی می‌کنیم یا در تأسیسات هسته‌ای خرابکاری راه می‌اندازیم.

2- روسیه و چین با موشک‌های پیشرفته دفاعی ایرانی مشکلی ندارند.
حتی حاضر به همکاری نظامی و فروش S300 و S400  هستند. ولی آمریکا و سه کشور اروپایی روی برد موشک‌هاو پهپادهای ما و اینکه بالستیک و غیربالستیک باشند مسئله دارند و با کمترین آزمایشات موشکی ما واکنش نشان می‌دهند . آنها به دنبال تحریم تسلیحاتی ایران نیز هستند.

3- روسیه و چین به دنبال روابط با احترام متقابل و حفظ منافع مالی دوطرف هستند اما آمریکا و اروپا با راه‌اندازی جنگ رسانه‌ای دنبال تحریک اقوام و مذاهب و ایجاد آشوب و تجزیه ایران و تغییر رژیم هستند.

4- آمریکا وسه کشور شرور اروپایی 40 سال است ملت ایران را تهدید و تحریم و تحقیر می‌کنند حتی جلوی ورود داروی مورد نیاز بیماران خاص را می‌گیرند.
اما روسیه و چین نفت ایران را می‌خرند و یک منفذ تنفسی برای ملت ایران برای خنثی کردن تحریم‌ها پدید آورده‌اند.

5- روسیه و چین با تهدید به وتو در شورای امنیت سازمان ملل، تحریم‌های تسلیحاتی ایران را لغو کردند. اما آمریکا و سه کشور اروپایی با تهدید دیگر اعضای شورای امنیت دنبال تحریم تسلیحاتی ایران بودند.

6- آمریکا و سه کشور اروپایی با 260  کانال تلویزیونی و ماهواره‌ای شبانه‌روز ایران را بمباران تبلیغاتی می‌کنند و در برنامه‌های تلویزیونی خود آموزش نظامی می‌دهند که مردم چگونه به خیابان‌ها بریزند و شورش کنند. اما در روسیه و چین حتی یک کانال تلویزیونی و رادیویی علیه ایران فعالیت ندارد. 

7- آمریکا و سه کشور اروپایی پناهگاه منافقین، سلطنت‌طلب‌ها ، ضدانقلاب ، دزدها و غارتگران ملت ایران شده است. فقط در یک قلم میلیاردها دلاری که خاندان سلطنت از ایران دزدی کردند و به غرب بردند را حاضر نیستند به ملت ایران برگردانند. پول‌های ما را بلوکه کردند و اجازه نمی‌دهند حتی یک حساب بانکی دلاری در غرب افتتاح کنیم. اما روسیه و چین نه‌تنها پذیرای ضدانقلاب نبودند بلکه با حمایت از ملت و دولت ایران در مجامع جهانی کارنامه‌ای روشن از یک روابط معقول و متعارف و مشروع از خود به جای گذاشتند.

8- آمریکا و سه کشور شرور اروپایی با حمایت و ساخت القاعده و داعش دنبال تجزیه کشورهای اسلامی و انهدام ارزش‌های الهی و با خاک یکسان کردن حرمین ائمه و بزرگان شیعه در عراق و سوریه بودند. آنها قصد داشتند پس از فتح عراق و سوریه توسط داعش به ایران حمله کنند! صدها تن از جوانان ایران در مبارزه با داعش در عراق و سوریه برای حفظ امنیت ملی در مصاف با آمریکا و ارتش ناتو به شهادت رسیدند اما روسیه در سوریه در کنار رزمندگان ما ظاهر شد و چین با مداخلات نظامی آمریکا و اروپا در غرب آسیا مخالفت کرد.

9- آمریکا و شرکای اروپایی او دور تا دور ایران پایگاه نظامی درست کردند و مرتب ملت ایران را تهدید نظامی می‌کنند و عوامل و نفوذی‌های آنها در داخل مشغول ترور و خرابکاری هستند. اما روسیه و چین نه‌تنها اطراف ما و در مرزهای ما آرایش نظامی و جنگی ندارند بلکه همکاری نظامی دارند و مانور مشترک برگزار می کنند و با قدرت‌یابی ایران و نفوذ منطقه‌ای تهران و پیشرفت‌های نظامی ایران نه‌تنها مشکلی ندارند بلکه از آن استقبال هم می‌کنند و ایران قدرتمند را در مرزهای همکاری‌های خود لازم می‌دانند.

10- چین و روسیه با پیشرفت‌های علمی ایران مشکلی ندارند با صنعت ساخت ماهواره و پرتابگر آن نه‌تنها مشکل نداشتند گاهی همکاری‌هایی هم داشتند اما آمریکا و سه کشور اروپایی با پیشرفت‌های علمی ایران با چشم حقد، حسد و حقارت نگاه می‌کنند. هر موشک ماهواره‌بر یا هر ماهواره‌ای را که پرتاب کردیم شروع به جوسازی و سیاه‌نمایی علیه پیشرفت‌های علمی جوانان ایران کردند.

با این 10 دلیل روشن است که ؛

الف: ایران باید با دنیا ارتباط داشته باشد.

ب: روسیه وچین قدرت دوم و سوم جهان هستند جزء همین دنیایی هستند که حضرات می‌گفتند ما باید با دنیا رابطه داشته باشیم و نباید قهر باشیم!

300 ماهواره تلویزیونی در جهان فعال هستند که 116 ماهواره فقط فضای ایران را پوشش می‌دهند و 260 کانال تلویزیونی از این 116ماهواره فقط برای ایران به زبان فارسی و برای تغییر رژیم، مجانی برنامه پخش می‌کنند!!

آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و صهیونیست‌ها 24 ساعته در این 260 کانال تلویزیونی مثل معرکه‌گیرهای قدیم یک مشت انسان مسخ شده - بخوانید میمون - را می‌‌آورند بالا و پایین می‌اندازند و از آنها می‌پرسند جای دوست کجاست جای دشمن کجاست ؟!

بیش از 40 سال است در این کار تداوم دارند. حرف اخیر این مسخ‌شدگان این است که به هرچیز در روابط با دنیا فکر کنید الّا به این 10 دلیل که ذکرش رفت !! اصلا اجازه نمی‌دهند هزینه فایده کنیم ببینیم روابط خارجی را براساس چه واقعیتی از تغییرات ژئوپلیتیگ جهان بنیان بنهیم. مدام در محاسبات ما اخلال می‌کنند.

کشور اگر بخواهد از مصائب نگاه به شرق مصون باشد باید از روی سیاه‌پردازی و سیاه‌نمایی لشکر سایبری دشمن که غرب‌پرستی و غرب‌گرایی را تبلیغ و ترویج می‌کنند عبور کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۲۴
علی اصغر کاردار بلاش

امروز (دوشنبه، 4 بهمن 1400) مطالب منتشر شده در خبرگزاری ها را که مرور می کردم، روی تارنمای «جامعه خبری تحلیلی الف» به نوشتار مختصری از یکی از سرآمدان فرهیختگان و صاحبنظران بودجه عمومی کشور، به نام آقای محمدکاظم انبارلویی صلی الله علیه برخوردم که بسیار دقیق و کاملاً به حق است. خداوند به اندیشه های این اولیاء الهی برکت روزافزون عنایت فرماید.

غرب‌پرستان را چه می‌شود؟!

محمدکاظم انبارلویی، گروه جهان الف،   

برکناری ریچارد نفیو به عنوان «معمار تحریم‌ها» نشان داد که از چیزی که به عنوان هنر تحریم‌ها از آن یاد می‌شود، خبری نیست. 
اکنون دولت ایران نفت می‌فروشد ، پول آن را هم نقد دریافت می‌کند.
چین و روسیه هیچ‌گونه همراهی با تحریم‌های آمریکا و اروپا ندارند و زنجیره رژیم تحریم‌ها پاره شده است.البته جان‌کری همان وقت که برجام را امضا کرده بود در پاسخ به سؤالات نماینده کنگره اعتراف کرد که اجماع جهانی علیه ایران وجود ندارد و شرکای آنها هیچ تمایلی به ادامه تحریم‌ها از خود نشان نمی‌دهند.
آمریکایی‌ها بیش از آنکه به تحریم‌ها از خارج دل ببندند به تحریم داخلی و نفوذ در دستگاه‌های دولتی امید داشتند که اکنون این امید هم به باد رفته است.
اکنون دولت یک پنجره جدیدی برای تنفس سیاسی، اقتصادی باز کرده و نگاهی منافع محور دارد و درصدد احیای منافع ملی در نگاه به شرق دارد.
فلسفه جیغ و داد رسانه‌های غربی و دنباله‌های آنها در ایران از سفر رئیسی به مسکو هم از همین نگاه نشأت می‌گیرد.
رئیسی در چند ماه تصدی خود ثابت کرده است اگر از پشت میزنشینی قدری فاصله بگیرد و به میان مردم بیاید و از نزدیک مشکلات آنها را بفهمد و رسیدگی کند و نیز همزمان به روابط خارجی و بسط آن حداقل در محدوده همسایگان نیم‌نگاهی بیندازد می‌تواند تکانی به شیوه حکمرانی مردم‌سالارانه بدهد.آمریکا و سه کشور شرور اروپایی چاره‌ای جز تسلیم در برابر اراده دولت و ملت ایران در برچیدن تحریم‌های ظالمانه ندارند.
هزار راه نرفته در پیش پای دولت برای خنثی‌کردن تحریم‌ها وجود دارد که دولت عزم طی این مسیر عزت‌بخش را دارد.
آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا اخیرا در تازه‌ترین اظهارنظرش در مورد مذاکرات وین گفته است :
«ایران از ما ضمانت خواسته دوباره زیر میز تعهداتمان نزنیم. ما نمی‌توانیم رئیس‌جمهورهای بعدی را ملزم کنیم به تضمین‌ها پایبند باشند.»
این حرف بی‌ربط وزیرخارجه آمریکا در حالی گفته می شود که ایران به روابط 20ساله راهبردی با روسیه و قراردادهای 25 ساله با چین فکر می‌کند. وزیرخارجه آمریکا اصلا فهم درستی از روابط و حقوق بین‌الملل و اصل اعتماد متقابل ندارد. اعتراف می‌کند که در واشنگتن نمی‌توان دولت قابل اتکا و اعتمادی پیدا کنید که به تعهدت خود حتی برای چند سال پایبند باشند!!
با چنین دیدگاهی هیچ دولتی نمی تواند روی روابط با آمریکا حسابی باز کند تا چه رسد به دولت ایران که 60 سال است خصومت‌ورزی واشنگتن با ملت خود را با گوشت و پوست و استخوان خود تجربه کرده است و میان ما و آنها دریایی از خون بی‌گناهان وجود دارد.
دولت آقای رئیسی براساس این رهنمود رهبری که ؛ «خنثی کردن تحریم‌ها دست ماست اما رفع تحریم‌ها با آمریکاست» در مسیر خنثی کردن تحریم‌ها براساس سیاست مستقل و راهگشا با جهان به‌ویژه همسایگان قرار گرفته است. از دیدگاه رئیسی جهان فقط آمریکا و سه کشور شرور اروپایی نیست. چین و روسیه هم جزء همین جهان هستند.
اعجاب‌آور است در حالی‌که ما از سوی آمریکا جز تحقیر و ترور و تحریم و تهدید چیزی دراین 40 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ندیدیم چطور برخی هنوز امیدوارند آبی در روابط خارجی با این گرگ و خونخوار جهانی گرم شود. معلوم نیست از غرب‌پرستی و غرب‌باوری آنها چه عایدی برای منافع ملی به دست می‌آید.
برخی از این جماعت مطالبی را در تخطئه سیاست مستقل ملی جمهوری اسلامی و نگاه راهبردی به شرق مطرح می‌کنند که واقعا تأسف‌آور و نشانه عدم درک عصری آنها است. طوری حرف می‌زنند گویی باید سر را همیشه در آخور غرب فرو برد ولو این‌که هیچ علفی در آن نباشد.
برخی از آنان همان کسانی هستند که در فتنه 88 رفتند به کنگره آمریکا و به پارلمان اروپا التماس کردند برای سرنگونی دولت جمهوری اسلامی، تحریم‌ها را تشدید کنید. حالا که می‌بینند تحریم‌ها اثری ندارد به هذیان‌گویی افتاده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۱۸
علی اصغر کاردار بلاش

حضرت آیت‌الله میرباقری در دیدار با حضرت علامه آیت‌الله العظمی مصباح یزدی صلی الله علیه به ایشان می‌فرمایند:
«مخالفین دارند به یک لیست واحد می‌رسند و سرانشان با هم نشسته‌اند، اما این طرف بر عکس، سه چهار لیست مختلف دارد. در چنین شرایطی چه کار باید کرد؟»

حضرت علامه آیت‌الله العظمی مصباح یزدی صلی الله علیه در پاسخ می‌فرمایند:
«بنده به افراد دیگر نیز گفته‌ام، اگر کسی مشورت کرده است که برود، گفتهام بروید و حرف بزنید، اما سعی کنید حرف حق بزنید و برای خدا حرف بزنید. دنبال این نباشید که برنده شوید و سهم بیشتری ببرید. این راهی است که شیاطین پیش پای همه میگذارند و ما هم در این دام میافتیم. اگر میخواهید خدا کمکتان کنید ببینید واقعا حق چیست و قصدتان نیز برای خدای متعال خالص باشد.
بنشینید با هم حرف بزنید. ما که علم غیب نداریم، ممکن است طرف مقابل حرف حسابی داشته باشد، اما در تصمیمگیری مواظب باشید فقط دنبال این نباشید که چه کنیم سهم خودمان را ببریم.
به دوستان که صحبت کردند گفتم اگر دیدید رقیبتان برای این پست اصلح است، حتی اگر با ما هیچ ارتباط و همکاری‌ای ندارد، اعلام کنید که من به آن رقیب رای می‌دهم.

‎اگر اینچنین شدید، هم کارتان معقول است هم خدا راضی است هم کمکتان می‌کند. ‎اما اگر بگویم باید این رفیق‌های خودم رای بیاورند و باید ترتیبی دهم که اینها برنده شوند، خب من هم مثل آن غربی‌ها و غرب‌گراها شده‌ام دیگر، آنها هم همین فکرها را می‌کنند. ‎اگر فکر کنم من حقم هست و قدمت بیشتری دارم، دنیاگرایان و غربی‌ها نیز چنین حقوقی برای خودشان قائل هستند. اینها چرندیات است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۵۶
علی اصغر کاردار بلاش

فاطمه شاهوردی مادر شهید پرویز شهیکی برای زیارت مزار مطهر فرزندش هر هفته ۱۰ کیلومتر راه را در کویر سوزان ریگان طی می‌کند؛ صلی الله علیها و علی ابنها الشهید المقاتل فی سبیل الله و رسوله.

خیلی از کارمندهای دولت که معمولاً صبح یا مواقع دیگری از روز حین کار مشغول صبحانه یا میان‌وعده روزانه می‌شوند، خوب است هر لقمه که می‌خورند به شکرگزاری برکتی که قطعاً سرریز گوشه چادر خاکی مادران شهداست، بیش از پیش مصمم شوند به این نظام مقدس خدمتگزاری صادقانه داشته باشند. یا علی.
حضرت امام خمینی صلی الله علیه سال 1360 بود فرمودند: «روحانی اگر درست شد، همه چیز درست می‌شود و اگر - خدای ناخواسته - فاسد شد، فسد العالم» این مسأله واقعیتی است؛ اما واقعیت مذکور امروز یک جلوه نو که به خودش گرفته است اینکه الان بیش از 2 میلیون نفر (با احتساب خانواده‌های آن‌ها حدود 10 درصد جمعیت کشور) به‌عنوان کارمند دولت عملاً اختیاردار اصلی سفره انقلاب شده‌اند، کافی است این‌ها درست بشوند، آنگاه لقمه‌های همه مردم پاک می‌شود، اما خدا نکند کارمند دولت لقمه‌های این سفره را حرام بچیند، آنگاه کل مملکت از دست می‌رود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۲۰
علی اصغر کاردار بلاش

وحید جلیلی صلی الله علیه را از حدود سال 1384 که به‌تدریج توفیق یافتم به‌قدر بضاعت ناچیز خودم کتبی و شفاهی خوشه‌چین معرفت ناب انقلابی و اسلامی‌اش باشم همواره بیشتر از خودم دوست داشته و از صمیم قلب دوست می‌دارمش. امروز (شنبه، 10 تیر 1396) مطلبی از ایشان خواندم، مناسب دیدم بازنشر شود و نصب‌العین این روزهایم باشد.

یادداشتی در جواب یک یادنداشت!

آقای عباس عبدی یادداشتی علیه شعر خوانی میثم مطیعی در عید فطر منتشر کرده است؛ یادداشت کوتاهی که  به سیاهه‌ای بلند از اغلاط حقوقی، ادبی، تاریخی، دینی و ... انجامیده و می‌توان آن را به‌علت غفلت‌ها و فراموشی‌های بسیار؛ یادنداشت! نامید. 

عبدی نه فقط شرایط و حواشی (که فیه تأمل)؛ بلکه اصل ورود هنرمندان انقلاب به سیاست را آماج  و باطن  جنجال‌ها را آشکار کرده  و از هرآنچه که به دستش رسیده (از خاطره شخصی و فکت تاریخی و حدیث نبوی و تمسخر سیاسی و ...) برای وارد نشدن هنر انقلاب به منطقه ممنوعه مایه گذاشته است.

نوشته  او به‌نوعی، ویترینی است از آنچه در ذهن و دل انقلابیون پشیمان و رعایای تازه‌کدخدای جهان می‌گذرد. 

******* 

عبدی پرده از یک راز بزرگ در دهه شصت برداشته است. آنجا که، علت پرجمعیت بودن نمازهای جمعه اوایل دهه شصت را توضیح می‌دهد: «در آن سال‌ها مردم به صف نماز جمعه می‌پیوستند چون خطبه‌های جمعه در آن‌زمان فراجناحی بود» و تأکید می‌کند: «کسانی که بالای 50 سال داشته باشند یادشان می‌آید» !

اما آنها که  هنوز 50 سال ندارند هم یادشان می‌آید که پرشورترین و پرجمعیت‌ترین نمازهای جمعه؛ وقتی شکل می‌گرفت  که امام جمعه، رئیس‌جمهور یازده میلیونی را نقد  می‌کرد. این شما و این دفتر خاطرات مرحوم آقای هاشمی:

«15 خرداد 1360ظهر همراه عفت به نماز جمعه رفتیم. برای پانزده خرداد جمعیت عظیم و غیر قابل انتظاری جمع شده بودند. ضد انقلاب از این جمعیت‌ها ناراحت و مأیوس می‌شود.»

«22 خرداد 1360- فاطی و سعید عصری برگشتند و از کثرت جمعیت نماز جمعه امروز می‌گویند مردم شعار علیه آقای بنی‌صدر می‌دادند.»

«29 خرداد 1360- ظهر به نماز جمعه دانشگاه رفتم آقای خامنه‌ای در توضیح جرایم و اشتباهات آقای بنی‌صدر بیانات خوبی داشتند.»

«5 تیر 1360- ظهر در نماز جمعه شرکت کردم. احساسات مردم خیلی خوب بود و به‌طور اغراق‌آمیز از من ستایش شد از این ستایش‌ها خوشم نمی‌آید. سخنرانی مفصلی در ماهیت اختلافات‌مان با آقای بنی‌صدر کردم و افشاگری‌هایی نمودم فکر کنم روشنگر و مفید باشد.»

«12 تیر 1360- خطبه‌ها را خواندم. جمعیت به‌خاطر مسائل جاری خیلی زیاد بود و من تحلیلی از درگیری‌های داخلی و بر اساس درگیری ایمان با کفر و نفاق دادم.» (مأخذ: کتاب خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی، 1360) 

**** 

 بماند که سال‌ها بعد در نماز جمعه به‌جای «تحلیل از درگیری‌های داخلی بر اساس درگیری ایمان با نفاق»؛ در خطبه‌ها به «مانور تجمل» و در شعارها به «روز جهانی پست مبارک است به رهبر» رسیدیم!- این را زیر پنجاه ساله‌ها به یاد می‌آورند اگر بالای پنجاهی‌ها  به  یادنداشت‌ه  باشند.

 *****  

اتفاقاً نمازجمعه از روزی که خنثی و سیب‌زمینی و به‌قول آقای عبدی «فراجناحی» شد از رونق افتاد. نماز جمعه هر جا که به‌جای رسانه انقلاب بودن به رسانه محافظه‌کاران مصلحت‌اندیش بی‌درد تبدیل شد خلوت شد .

آقای عبدی طوری نماز جمعه دهه شصت را و صفوفِ تا جلوی سینما فلسطینش را توصیف می‌کند که انگار نصف جمعیت تهران قنوت بعد از رکوع می‌خوانده‌اند. نمازجمعه در شلوغ‌ترین روزهایش هم نه رسانه فراجناحی که رسانه حزب‌الهی بوده است و اگر خلوت شده به‌خاطر موفقیتِ آمدنیوز ها و بی‌بی‌سی ها و دیگر غوغا سالاران سکولار است که توانسته‌اند ترمز آقای تقوی را بکشند و به دره محافظه‌کاری تبعیدش کنند و نماز عبادی - سیاسی را (با تک و توک استثناهایی) به خطابه کشیش‌های بی‌آزار حواس‌جمعِ  آسّه برو آسّه بیا شبیه کنند. 

 نماز جمعه شلوغ،  که آقای عبدی جیزّکِ دهه  شصتش را به ما می‌دهد، نماز جمعه گاز است و نه ترمز! 

 نماز جمعه پیشقراول و پیشرو است؛ نه پاستوریزه و سکولاریزه .

 نماز جمعه امروز از خیلی جهات شبیه صدا و سیما (دیگر رسانه خنثی شده نظام) است: خواجه‌ای در بند نقش ایوان! 

 نه تخمی دارد که در مزرعه انقلابی‌گری بکارد و نه سایه‌ای برای هیچ قوه مجریه و قضائیه و مقننه‌ای که رصدی بکند، فریادی برآرد، تذکری بدهد و  ...

اگر رهبری آبرویش را به مسلخ کدخدا پرستان نمی‌آورد،  کدام نماز جمعه‌ای (و صدا و سیمایی) را زهره آن بود که نام «مقدس»! بیست‌سی را بر زبان جاری کند؟!

نمازهای جمعه سال‌هاست که سرگرم  ده «2030»اند که بزنند یا نزنند، بگویند یا نگویند، امر به معروف بکنند یا نکنند و دست آخر هم به «دستمال آبی بردار- پر از گلابی بردار» می‌رسند .

بر گرده منصور نظری تازیانه بکوبند، کارگران آق‌دره شلاق بخورند، کولبرها را با تیر بزنند، نمازهای جمعه؛ دوباره و هزارباره؛ «ده 20 سی 40» شان به دستمال آبی و باغ گلابی می‌رسد. 

 بشنوید خطبه‌های همین جمعه  را در تعظیم  و تجلیل  از قوه بی‌عیب و نقص قضائیه در هفته بزرگداشت!

بسیاری از ائمه جمعه، سال‌هاست که برجامشان را  امضا کرده‌اند و باغ گلابی‌شان را از آبروی انقلاب و شهدای محراب سیراب کرده‌اند.

از آبروی شهید محرابی که گفت: اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم.

از آبروی شهید محرابی که گفت: دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَاءَسْرَعْتَ إِلَیْهَا، تُسْتَطَابُ لَکَ الْاءَلْوَانُ، وَ تُنْقَلُ عَلیْکَ الْجِفَانُ، وَ مَا ظَنَنْتُ اءَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوُّ، وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوُّ

دغدغه بسیاری از آنها پر بودن صف اول است. و پُر شدن صف اول همانا و پَر پَر شدن صف‌های دیگر همانا! چه شبیه شده است برخی نمازهای جمعه به همان سفره ابن‌حنیف: عَائِلُهُمْ مَجْفُوُّ، وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوُّ

صف‌های اول؛ سال‌هاست که خالی از عمّارها و تمّارها و مزین است و مفتخر به اشعری‌ها و اشعث‌ها!

 صف‌های اول سال‌هاست که فاصله انداخته‌اند بین آخر مجلسی‌ها (که فرشتگان، شهدا را از میانشان می‌چینند) و امام‌ها. 

سال‌هاست اگر نماز جمعه می‌رویم به شوق چهار راه لشگر است و نه امرای عسگر و کشور.

تمّارها؛ به اشاره مولایشان، طَبَق خرما را هم اجازه ندارند طبقاتی کنند چه رسد، صفوف مؤمنان را. 

 تفرقه نه از فریاد حیات‌بخش تمّار که از سکوت مرگ‌بار صف اول آغاز می‌شود که گاه نزدیک‌ترین هایند  به امام در ظاهر و دورترین در باطن!

 صف اولی که خودش مظهر «اختلاف» طبقاتی است با چه رویی می‌خواهد «تفرقه» را محکوم کند؟! 

و بنیان مرصوص را، همین جماعت یقولون ما لا یفعلون می‌دَرَند و پاره‌پاره می‌کنند به گواهی سوره صف. 

 ******* 

 جناب عبدی به تبع پیرمرادش  که گفت: «آب خوردن شما به اراده کدخدای ما وابسته است»؛ قسم یاد می‌کند که: «برجام اگر نبود برق هم نبود! و بلندگو هم نبود و مخاطب هم نبود و ...» 

 غافل از آن که  برقِ خمّاران را منتی بر رعدِ تمّاران نیست .

 مگر صدای دعبل و فرزدق و کمیت و حسان و  سید حمیری را برق کدخدای شما  به امت ما رساند؟

قَسَم این حضرت عباس را عبدی از عباد شیطان بزرگ، باور شاید کند، ولی ملتی را که نور؛ از خون احمدی‌روشن دارد به برقِ غرب ریشخند کردن، نه از وقاحت که از حماقت است. 

برق غرب مگر در چشم‌های خُمار بقراتِ «ضرع فَیحلب»ی جرقه زند که نُه من شیرشان نصیب ترامپ و بی‌بی‌سی و سنا و جان کری شد و  طعنه‌ها و ترهاتشان نثار رهبری! 

**** 

 عباس آقا البته به استهزاء بسنده نکرده؛ وافتخار!  برجام را نه به دوستان باهوش خود که به نظام نسبت داده است .

 ادعا این است: برجام تصمیم علی است. آری!  همانگونه که حَکمیت.

 و برجامیان نماینده علی‌اند همان‌گونه که ابوموسی اشعری. 

(ببخشید از این تشبیه تاریخی! حتما از تشبیه  مداح اهل بیت (علیهم‌السلام)  به کنیز معدوم عبدالله بن‌خطل در فتح مکه بیراه‌تر نیست)

خیانت کدخدای باهوش و مؤدبشان؛ آن‌سان رسواست که نه پشت دیوار بلند پیاده‌روها! پنهانش توانند کرد، نه در جیغ بنفش کنسرت‌ها (ترفندهای هنری سیاسی مشروع و محترم!) به فراموشی‌اش توانند سپرد؛ پس بانگ برداشته‌اند که «حاجی انت شریک»! «حاجی انت شریک»! و این هنوز از نتایج سحر است. دیر نیست که در یابند برجامیان «شب شراب نیارزد به بامداد خمار»

 ***** 

 اگرچه در این یادداشت کوتاه، جناب عبدی؛ شاهکارهای زیادی در منطق و تحلیل و ادب به‌جا گذاشته اما الحق و الانصاف تفسیر ایشان از فتح مکه و سیره حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، مرزهای فهم را جابه‌جا کرده و فصلی نو در فقه و اصول و حقوق گشوده است .

 بخوانیم جملات گهربار! استاد را:

«هیچ چیز بدتر از ترفندهای هنری از جمله تمسک به شعر و شاعری برای موضوعات سیاسی نیست.» 

 دوباره جمله  استاد! را بخوانید:

«هیچ چیز بدتر از ترفندهای هنری از جمله تمسک به شعر و شاعری برای موضوعات سیاسی نیست.»

 و بعد اظهار نظر هم‌ایشان را (چند سال پیش) راجع به فیلم ضدایرانی آرگو ملاحظه کنید:

«دوستانی که پس از اعلام اسکار بهترین فیلم، مصاحبه‌های احساسی انجام دادند، بهتر است بگویند که چرا به آرگو اسکار ندهند؟ این «فیلم» است و «تاریخ» نیست و از قدیم هم گفته‌ایم که فلان موضوع، فقط یک «فیلم» بوده است… باید به انتخاب آن‌ها احترام بگذاریم و عصبانی نشویم.» 

 هر چه آن خسرو کند شیرین بود! 

اگر غربی‌ها یا غرب‌زده‌ها در  سیاست «از ترفندهای هنری استفاده کنند» باید به آن‌ها احترام بگذاریم و اگر فرزندان انقلاب خیانت آن‌ها و نقض روح و متن برجام را به زبان هنر نقد کنند «هیچ چیز بدتر از ترفندهای هنری برای موضوعات سیاسی نیست»!!

و در ادامه: 

«نقد و هجو سیاسی در قالب شعرخوانی و هنر یکی از بدترین رفتارهایی است که متاسفانه نباید اجازه داد که باب شود»  

به فحاشی سینماگران آمریکایی علیه ایرانی‌ها  باید احترام گذاشت و  از این سو پاسخگویی هنرمند ایرانی  را  باید بدترین رفتار! نامید و جلو باب شدنش را گرفت!  

 جالب تر از همه این که مجتهد جامع الشرایط ما ، فتح مکه را بر این فتوای خود شاهد می گیرد و می گوید  :

«پس از فتح مکه، حضرت رسول همه را بخشید. هر کس که حتی به خانه ابوسفیان وارد می‌شد در امان بود. اجازه نداد فتح مکه روز انتقام شود، آن را به روز رحمت و گذشت تبدیل کرد ولی چند مورد اندک استثنا شدند و بخشش شامل آنان نشد، از جمله کسانی که از طریق شعر پیامبر (ص) و اسلام را هجو می‌کردند، حتی اگر این افراد زن بودند نیز مشمول بخشش نشدند»  

اینکه نویسنده روشنفکرما؛ دکتر  مطیعی را تلویحا با کسانی که هجو پیامبر می‌کرده‌اند قیاس کند به خود او مربوط است، شاید برای او برجام، تقدسی در تراز نبوت دارد و در دل آرزو می‌کند مخالفان برجام چون کنیز عبد الله بن‌خطل از دم تیغ گذرانده شوند. 

 اما این حداکثر؛ خطایی در قضاوت و تطبیق حکم با موضوع است. مسئله اصلی آنجاست که مفتی جامع الشرایط ما نه فقط مصداق، که حکم را تحریف می‌کند.

 پیامبر به این دلیل آن شاعران را از عفو مستثنا کرد که هنر را به سیاست آلوده بودند!! 

 و هر هنرمندی که در هنر خود سیاست را در میان آورد مستحق مجازات است (البته بجز بنجامین افلک و دیگر هنرمندان ضد ایرانی  یا ضد انقلاب که شایسته احترام اند) 

 عباس عبدی البته معلوم نمی کند که اگر مطلق هجو در نگاه رسول الله مذموم است چرا خود به هنرمندان مسلمان (از حسان بن ثابت تا میثم مطیعی و مهدی سیار)  دستور هجو مشرکان را داد  :

 "اُهجوهُم و روحُ القُدُس مَعَکُم؛ مشرکان را هجو کنید که (در این‌صورت) روح‌القدس (جبرئیل) با شماست.» (تفسیر منهج الصادقین، ج ۶، ص ۴۹۵

 

جالبست اگر شاعری بگوید: " تفنگت را زمین بگذار "  هنر را به سیاست نیالوده است و هیچ واکنشی  جز تحسین برنمی انگیزد  و اگر دیگری بگوید : " سخن از صلح بگو اسلحه را هم بردار  " باید او را به عاقبت افسران جنگ روانی استکبار  در فتح مکه تهدید کرد که " بکشیدشان اگر چه بر پرده های کعبه آویخته باشند" !

 

 پس مسئله ، هنر و سیاست نیست ؛ اصل قضیه ؛ زمین گذاشتن اسلحه و بالابردن دستهاست

 

جدا از این که منطقِ جناب عبدی در این یادداشت نوعا منطق شاعرانه  (وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ  . أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ  .  وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ )  است و لاجرم محکوم به حکمی که خود درباره شعر سیاسی صادر کرده ؛ اما گویی شاعر سیاسی ما تا کنون حتی یک بار هم نه پیام امام به هنرمندان  که  آیه  آخر سوره شعرا (که بر پیامبری که ادعای تفسیر سیره اش را دارد ، نازل شده ) را  هم نخوانده است

 

" إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ؛

 

قرآن به صراحت  این  گروه از شاعران را به رسمیت می شناسد ؛ کسانی که دادخواهی پیشه می کنند و پرچم مبارزه با ظلم بر می افرازند.

 

اگر بعد از خیانت 98 درصدی سنا  و تشدید تحریم ها  و اعتراف زعما به نقض روح و جسم و دل و قلوه و کله و پاچه برجام ؛  نتوان گفت  بالای چشم کدخدا  ابرو هست  و ذیل "چشم کدخدا" ! ؛  آبرویی نیست ؛ پس  "وانتصروا من بعد ما ظلموا "  را چه باید کرد؟ 

 

آیا این گزاره ملکوتی را هم باید در طاقچه ای نهاد که پیش از آن " قاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم "  و  " ان تنصروا الله ینصرکم"  و  " ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض " و ...   را  نهاده بودند؟   

 

 

*********  

 

هر چه بود  حواشی ماجرای عید فطر ، نشان داد که وقت افطار رسیده است. لب بر حرام بستن  ؛  مقدمه زبان به دادخواهی گشودن است. بسیاری صف اولی ها هر چه حقوق های  حلال را نمی پسندند  ، سکوت های حرام را دوست دارند

 

سکوت های حرام احبار و رهبان است که راه بر  قولهم الاثم واکلهم السحت می گشاید

 

بگذار شاعران دربار استکبار هر چه می خواهند بسرایند ، ما همچنان مرید آن امامیم که فرمود: «هنر در مدرسه عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، و نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم گرسنگان مغضوب قدرت و پول است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۶ ، ۱۱:۳۱
علی اصغر کاردار بلاش

روشن‌ترین رهنمود برهانی برای آن‌دسته از مسئولین نظام مقدس جمهوری اسلامی به ویژه برگزیدگان پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری که می‌خواهند همت کنند با تقوای الهی و تقرب به ولی‌الله الاعظم ارواحنا فداه و به جای آوردن شکر نعمت وجود حضرت امام خامنه‌ای صلی الله علیه نزد خداوند به کرامت برتر برسند.

عصر سه شنبه ۱۸ اسفندماه ۹۴ حضرت علامه آیت‌الله العظمی مصباح یزدی صلی الله علیه پس از حضور در جلسه صبح مجلس خبرگان رهبری به دفتر دکتر سعید جلیلی صلی الله علیه آمد تا در جمع تعدادی از دانشجویان و طلاب که برای دیدن ایشان آمده بودند، سخنرانی کند.

در این دیدار صمیمانه، پس از قرائت حدیث کسا و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها، حضرت علامه آیت‌الله العظمی مصباح یزدی صلی الله علیه برای دقایقی در جمع حضار به ایراد سخنرانی پرداخت و نکاتی اخلاقی و شنیدنی را بیان کرد. متن کامل سخنان ایشان به شرح زیر است.

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین، حبیب اله العالمین ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن. صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه أرضکَ طوعاً و تمتعه فیها طویلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

خدای متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که امروز در جمع بهشتی شما عزیزان ما را راه بدهند و تشرف پیدا کنیم و چهره‌های نورانی شما را از نزدیک زیارت کنیم و خد را بر این نعمت‌های عظیمش شکر کنیم.

نوسانات همیشه بوده و تمام هم نمی‌شود

برای اینکه خیلی وقت شما را زیاد نگرفته باشم و به حاشیه نروم، زودتر به آنچه که فکر می‌کنم متن هست می‌پردازم.

در جریان مبارزاتی که به دست مبارک امام شروع شد و به دست مبارک ایشان به پیروزی رسید و میراثی برای آیندگان به ما سپرده شد، تحولات بسیار گوناگونی واقع شده که بعضی‌هایش را دیدید و بیشترش را شنیدید. در هر مقطعی گاهی چند روز و گاهی چند ماه و گاهی چند سال- حوادثی اتفاق می‌افتاد که دل‌ها مضطرب و زیر و رو می‌شد، کسانی نا امید می‌شدند، کسانی ریزش و سقوط می‌کردند، از آن طرف هم جوانه می‌زد، از نو بهار می‌شد، امیدها پیدا می‌شد، حرکت‌ها شروع می‌شد.

در طول بیش از پنجاه سالی که از شروع نهضت امام تا به حال می‌گذرد، همیشه این نوسانات بوده و به این زودی‌ها هم تمام نمی‌شود، شاید هم تا پایان این عالم با ویژگی‌های خاص خودش باقی بماند. این کاری است که  طرحش و اجرایش از خدای متعال است. این نقشه آفرینش، آمدن پیغمبران یکی پس از دیگری، ائمه اطهار صلوات الله علیهم، این چهارده قرن ظهور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تا به حال- کسی نقشه‌ها را جز خود خدا نکشیده، اختیار اصلی‌اش هم جز به دست خدا نیست. سلسله‌جنبان اوست. الحمد لله، همه اهل فضل و بصیرت هستید و اینها را می‌دانید، من اگر چیزی بگویم درس پس می‌دهم.

حکایت پر رمز و راز جانشین خدا

هدف از این کار چیست؟ خدا خیلی چیزهای عظیمی آفریده که ما عقلمان هم نمی‌رسد. اما در میان همه این مخلوقات عظیم که با حسابات و ارقام نجومی هم شمارش را نمی‌توانیم تعیین کنیم، چه برسد به اینکه به همه‌اش احاطه پیدا کنیم - جای جانشین خود خدا خالی می‌ماند. هیچ‌جا نفرمود که جبرئیل را خلق کردم و او خلیفه من است. میکائیل را خلق کردم، بهشت را آفریدم، عوالم مختلف را [آفریدم و او] جانشین من است؛ هیچ‌جا نفرموده است.

همه‌جا فرشتگان فراوان است؛ ما فکر می‌کنیم فقط چند فرشته هستند که در یکی از کهکشان‌ها زندگی می‌کنند. خیر. در فرمایشات امیرالمومنین علیه‌السلام هست که در این فضای لایتناهی [که البته بنده می‌گویم لایتناهی] جای پوست گاوی نیست که خالی باشد از فرشته‌ای که مشغول عبادت نباشد. هرجا را شما فرض کنید، فرشتگان هم حضور دارند. این عالم پر است از مظاهر حق و فرمان‌برداران دستگاه الهی. با همه اینها، وقتی آسمان از اینها پر شد، خدا به فرشتگان وحی کرد که من می‌خواهم یک موجودی خلق کنم که جانشین من است. به تعبیر امروزی قائم مقام من است. إنی جاعِلٌ فیِ الأرضِ خَلیفَة.

این داستان را همه می‌دانید. این داستان در بزرگترین سوره قرآن در همان اوایل ذکر شده است، از آیات سی‌ام سوره بقره شروع می‌شود تا آخر. آنچه هزاران سال گذشته و آنچه دیدیم و در زمان خودمان هم هست، یک بخشی از این ماجراست. و آن ماجرای خلافت الهی روی زمین است. تجسم این خلافت هم در بین این مخلوقات دوپاست که ملاحظه می‌کنید. بعضی‌هاشان خلیفه کامل هستند، بعضی‌هاشان مراتب نازل‌تر دارند، بعضی‌ها هم فقط استعدادش را دارند، استعدادی که به فعلیت نمی‌رسد.

حالا این خلیفه هنرش چیست؟ چه ویژگی‌ای دارد که در میان همه مخلوقات اینقدر ممتاز است؟ با وجود این همه فرشتگان عظیم که زنده شدن همه مردگان دست یکی از آن فرشته‌هاست. نفخ صور که می‌کند، یک فوت می‌کند، همه مرده‌ها زنده می‌شوند. این موجود خیلی عظیم است.

صور اسرافیل! شیپورش را می‌دمد، یک فوت می‌کند، همه مردگان زنده می‌شوند، اما این (اسرافیل) هم خلیفه خدا نیست! خلیفه خدا موجودی است که از یک اسپرم آفریده می‌شود، در یک قطره آب نجس، به جایی می‌رسد که همه آن فرشتگان باید در مقابلش به زمین بیفتند. عجیب این است! و این با آن اوجی که می‌گیرد می‌تواند یک دفعه سقوط کند و از هر حیوانی پست‌تر شود. ویژگی این موجود این است.

انسان، هم می‌تواند خلیفه الله باشد، هم می‌تواند پست‌ترین موجودات باشد

آنچنان اوجی بگیرد که حتی مثل اسرافیل و میکائیل هم در مقابلش خاضع باشند، و از آن اوج عظمت می‌تواند دفعتاً سقوط کند که از هر جنبده‌ای پست‌تر شود. این تعبیر قرآن است: «إن شر الدواب» دواب جمع دابة است، دبیب یعنی جنبیدن، کرمی را که در گل و لای‌ها می‌جنبد دبیب می‌گویند، یک موجودی که چنین حرکتی دارد می‌شود دابة. یعنی می‌جنبد: جنبده. یک موجودی که به آن عزت می‌رسد می‌تواند آنچنان سقوط کند که از هر جنبده‌ای یعنی حتی از کرم توالت - پست‌تر بشود. این آیه قرآن است، از خودم نمی‌گویم. إن شرالدواب، بدترین جنبده‌ها این آدمی است که «صم بکم فهم لایعقلون»؛ و در آیه‌ای دیگر «الذین کفروا فهم لایؤمنون». ویژگی‌اش عقل است و ایمان. اگر این دو را داشته باشد، از همه بالاتر می‌رود، و اگر اینها را از دست بدهد از هر جنبده‌ای پست‌تر است. این بینش قرآنی است.

این بساطی را که خدا راه انداخته، که پیغمبرها بیایند و بروند، با مخالفت‌ها مواجه بشوند، بعضی‌هاشان را مجروح کنند، بعضی را از شهر بیرون کنند، زندانی کنند، بکشند، سر ببرند، سرشان را با اره ببرند، همه اینها در تاریخ بوده؛ تا فجیع‌ترین حادثه‌ای که ما در عالم سراغ داریم، حادثه کربلا اتفاق بیفتد، همه اینها در مسیر این است که آنچه که این انسان لیاقت آن را دارد، یعنی جزو دستگاه خلافت الهی شدن، این انسان‌ها خودشان را پیدا کنند و به این ولی‌الله الأعظم ارواحنا فداه برسند.

هدف زندگی تسلیم شدن مقابل خداست

به یک معنا اگر بپرسند خدا عالم را برای چه آفریده است، در یک کلمه می‌شود جواب داد، برای اینکه زمینه پیدا شود برای پیدایش یک موجودی که بتواند مظهر همه کمالات الهی باشد و آن ولی‌الله الاعظم ارواحنا فداه است.

دیگران هم باید هراندازه که می‌توانند به او شباهت پیدا کنند. هدف زندگی‌شان همین است. تا آنجایی که ممکن است به او شبیه شوند. راهش چیست؟ یک راه هم بیشتر ندارد. همه این حرف‌ها و این مقامات و این ترقیات و این تکاملات یک راه بیشتر ندارد و آن این است که این موجود آگاهانه خدا را بشناسد و خود را تسلیم خدا کند. اطاعت و بندگی خدا: «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون». راه فقط همین است.

لکن، برای اینکه این عبادت و اطاعت تحقق پیدا کند، معرفت باید حاصل بشود، کسی را که نمی‌شناسد، چطور می‌تواند عبادت کند؟ اول باید خدا را بشناسی تا بتوانی او را بپرستی. بعد آنچنان ساخته شده باشی، که بفهمی این هدف ارزشمندترین هدف است و همه چیز را باید پای این هدف فدا کرد. خدا از آن بنده‌های خالصش که به آن مقام خلافت می‌رسند، یک توقعاتی دارد که ما درست نمی‌توانیم تصورش کنیم. اما از گوشه و کنار آیات می‌توان فهمید خدا از اولیاء خودش چه توقعاتی دارد. همه ما می‌دانیم و الحمد لله این مراحل را طی کردیم - خدا این معرفت‌ها و ایمان‌ها را مفتی به ما داده است، زحمتی نکشیدیم- می‌دانیم بالاترین انسان‌هایی که به این مقام رسیدند وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

کمال انسان این است که بفهمد مقابل خدا «هیچ» است

خدا به این بنده‌اش که عزیزترین بندگانی است که آفرید، و هر موجود کاملی که آفریده بشود به این جهت است که شمه‌ای از کمالات او را دارد. به این بنده‌اش که عزیزترین، شریف‌ترین و کامل‌ترین است می‌گوید پیغمبر من! مبادا بگویی فردا فلان کار را می‌کنم، «خودم می‌کنم» مبادا بگویی.

پس چه کنم؟ بگو «هرچه خدا می‌خواهد»: «و لا تقولن لشئ إنی فاعل ذلک غدا». مبادا بگویی من فردا فلان کار را می‌کنم.

تو کی هستی؟ «إلا أن یشاء الله». کار آن است که خدا می‌خواهد. تو کمالت این است که بفهمی در مقابل اراده خدا صفری. این را بفهمی و به این افتخار کنی که هیچ چیز برای خودم نمی‌خواهم. حکم آنچه تو فرمایی. به کسی که به عالی‌ترین کمالات رسیده، بی‌واسطه خدا با او حرف می‌زند، همه چیز را از صدقه سر او آفریده، تازه به او می‌گوید مبادا بگویی یک چیزی را من انجام می‌دهم: «و لا تقولن لشیء إنی فاعل». مبادا بگویی یک کاری را من انجام‌دهنده هستم. پس چی؟ «الا أن یشاءالله». همیشه باید در ذهنت باشد کار آن است که خدا می‌کند. من افتخارم این باشد که مجرای اراده الهی باشم. کار خدا به دست من انجام بشود. اگر اراده او نبود من کجا بودم؟ من را از چه چیز پستی به اینجا رسانده است؟ کی رسانده؟ و هر لحظه اگر لطف او نباشد، من هیچ هستم. این تازه سفارشی است که به کسی که به آن «مرحله آخر» رسیده می‌گوید.

راه «راه بندگی» است. ما باید بفهمیم بنده‌ایم. هرچه او می‌خواهد از مجرای اراده ما و به دست ما تحقق پیدا کند. این افتخاری است برای ما، وگرنه اراده او که نباشد، خواست او که نباشد، توفیق او که نباشد، قدرتی که او به ما بدهد، حیاتی که او داده، اگر یک لحظه حیات ما را بگیرد، چه کسی می‌تواند اعتراض کند؟ پس ما آفریده شدیم برای اینکه هرچه بیشتر به او نزدیک شویم. و نزدیک شدنش به این است که کار او به دست ما انجام بشود.

چه زمانی این مسأله محقق می‌شود؟ آن وقتی که خودمان را تسلیم او کنیم: «إن‌الدین عندالله الإسلام»، یک معنایش همین است. اسلام، یعنی تسلیم شدن: «و من یسلم وجه الی‌الله». آدم خودش را تسلیم خدا کند: «من در اختیار تو هستم، هرچه تو امر کنی». بگوید اینجا را نگاه کن، چشم! چشمت را ببند، چشم! به پیش، چشم! بدو، چشم! ایست، چشم! حرف بزن، چشم! سکوت کن، چشم!

اگر اینطوری شدی، تو «کار خدایی» می‌کنی. اما قدرت همین کار را هم خدا می‌دهد. او فکرش را می‌دهد. ارزشش را می‌دهد. توانش را می‌دهد. اما خلیفة‌الله هم هست.

این را شما بگذارید پای اینکه کسانی هستند در گوشه و کنار، برخی مرتاضان را شنیده‌اید، با برخی موجودات ارتباط پیدا می‌کنند و یک ریاضت‌هایی می‌کشند و یک کارهایی انجام می‌دهند تا بتوانند یک کار جدیدی که دیگران قادر به انجامش نیستند، انجام بدهند. یعنی می‌شود «برده یک شیطان».

کم هم نیستند. آنقدر استاد می‌بینند. از یک کشور به کشور دیگر، هزاران کیلومتر راه طی می‌کنند، یک کسی را پیدا می‌کنند، نوکری‌اش را می‌کنند، برای اینکه کاری یادشان بدهد و انجام دهند، تا بتوانند یک کار جدیدی انجام بدهند که دیگران بلد نیستند. یعنی با کمال ذلت، اسارت و بندگی و نوکری یک مخلوق پست دیگری را می‌پذیرند.

حالا راه دوری نرویم. مگر در آدمی‌زادها سراغ نداریم کسانی را که همه چیز خودشان را در اختیار کسی قرار می‌دهند که قدرتی دارد، پولی دارد، مقامی دارد، ریاستی دارد، تا به بعضی خواسته‌هاشان برسند؟ و کسانی از همین موجود دوپا، که پست‌تر از جنبده می‌شود، اینها نمونه‌هایش هستند.

پست تر از کسی که ارزش ۷۰ میلیون را تسلیم دشمن می کند، چه کسی است؟

طرف حاضر می‌شود ارزش هفتاد، هشتاد میلیون اهل کشور خودش را تسلیم یک دشمن کند، برای اینکه چند روز بیشتر روی این صندلی بنشیند. پست‌تر از این چه چیزی هست؟ مردم بی‌گناه، مردم ذی‌حق، بچه‌های معصوم، کسانی که خون‌های پاکشان را در راه انقلاب فدا کردند تا این انقلاب شکل گرفته، تا چیزی به نام جمهوری اسلامی به معنای واقعی‌اش در عالم شکل بگیرد، همه را فدا می‌کند، تا اینکه چند روز بیشتر رئیس باشد. دیگر از این پست‌تر چه چیزی هست؟ چقدر آدم باید دور از شرف باشد؟ که هستی و خون‌های یک عده‌ای را نادیده بگیرد، فدا کند، تا چهار روز بیشتر روی یک صندلی بنشیند. در آدمی‌زاد چنین استعدادی هست. اینقدر می‌تواند پست باشد.

این کار، معجزه خداست. غیر از خدا چه کسی می‌تواند چنین چیزی خلق بکند. یک چیزی بسازد که یک دفعه می‌تواند از آن اوج به این سطح از پستی و ذلت و درماندگی و نجاست و گند سقوط کند.

انبیاء و اولیا آمدند تا به ما بگویند چه کنیم که اینگونه نشویم. طوری بشویم که دوستان خدا هستند. دوستانی که خدا دست‌شان را به آن مقام عالی رسانده، شما می‌توانید برسید.

انبیا برای این نیامدند که چهار نفر سیر بشوند یا چهارتا آخوند به حکومت برسند!

مراتب دارد، اما می‌توانی در آن مسیر سیر کنی. هر اندازه همت داشته باشی، می‌توانی برسی. از اینجا می‌توانیم استفاده کنیم که ما برای چه آفریده شدیم، انبیا برای چه آمدند، تا برسیم به اینکه نهضت حضرت امام برای چه بود، صرف اینکه چند گرسنه سیر بشوند؟ یا چهارتا آخوند به حکومت برسند؟ خیر. ایشان آمده که دست یک ملت را بگیرد از آن پستی و ذلت به آن اوج برساند. تا جایی که مظهر قدرت و رحمت خدا بشوی. در این مجال خیلی می‌توان حرف زد، اما هم از من گذشته و هم وقت شما عزیز است و نباید خیلی معطل‌تان کنم.

ما از همین ملت خودمان، از نژاد آریایی، کسی را داشتیم در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید به جایی که فرمود این ایرانی «منا اهل البیت» است. پیرمرد بود. برخی نوشته‌اند عمرش تا سیصد سال هم رسیده بود. دقیقش را اطلاعی ندارم، اما پیرمردی بود. برای پیدا کردن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم خیلی زحمت کشیده بود. گویا از اهالی اصفهان بوده. آنقدر گشته تا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را پیدا کرده است. اما با آن همتی که داشت، در آن پیری رسید به مقامی که فرمودند «سلمان منا اهل البیت»: از خانواده ماست.

پس، می‌شود رسید. اختصاص به کسی ندارد. ایرانی و ترک و غیره فرقی ندارد. همت می‌خواهد: «إن اکرمکم عندالله اتقاکم». همه این بساط‌ها برای این است که این راه را یاد بگیریم، به اندازه همت‌مان حرکت کنیم.

حماقت نوکری برای دشمنان و منت گذاشتن سر خدا

خدا هیچ احتیاجی به خون و کار و پول ما ندارد. اما به ما افتخار می‌دهد و میگوید از پولتان به من قرض بدهید. آیا خدا فقیر است که می‌گوید به من پول قرض بدهید؟ بعضی از یهودی‌ها چنین فکر کردند. گفتند: «ان الله فقیر و نحن اغنیا»، خدا تهی‌دست و ما پولدار هستیم، کسی که پول ندارد قرض می‌کند. اما واقع‌اش این است که خدا به ما افتخار می‌دهد اینکه می‌گوید به من قرض بده: تا ما همت کنیم و به سمت او حرکت کنیم.

لطف و محبت از این بالاتر نمی‌شود. اما کسانی از ما از روی نادانی خیال می‌کنیم، که منت سر خدا گذاشته‌ایم که انقلاب کردیم. اینطور آدمها در زمان خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم بودند. «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ». منت سر خدا نگذارید که مسلمان شدید و دستور خدا را اطاعت می‌کنید. اگر پای منت گذاشتن باشد خدا باید منت بگذارد که شما را هدایت کرد. شاید بین ما و بین هم‌لباس‌های بنده کسانی پیدا بشوند منت سر خدا بگذارند که چند سال زندان رفته‌ام، شکنجه تحمل کرده‌ام. خوب! این (منت‌گذاشتن) از حماقت است. خدا می‌فرماید من باید منت سرت بگذارم که یادت دادم چطور ترقی پیدا کنی، توفیقت دادم که چطور به من نزدیک بشوی. اگر پولی در راه خدا خرج می‌کنیم، زندان می‌رویم، یا به شهادت می‌رسیم، همه از هدایت اوست. اینها همه مال اوست. اینها را چه کسی به دست ما داده است؟ ثانیا چه کسی توفیق داد این امانت را در این راه مصرف کنیم؟ مگر هرکسی چنین توفیقی نصیبش می‌شود؟ افراد زیادی بودند که این نعمت‌های الهی را در راه شیطان صرف کردند و بنده شیطان شدند. نمونه‌هایش را هم در جامعه می‌بینیم، حالا اسم نمی‌خواهم ببرم. خدا بر تو منت گذاشت که پست‌تر از گاو و خر نشوی. ای کسانی که سعی می‌کنید به دشمنان نزدیک بشوید تا آنها یک لبخندی به شما بزنند، اینها پست‌ترین جنبندگانند. نوکری اینها افتخار ندارد، خجالت بکشید. من به شما این امکان را دادم که نزدیک من بیایید.

کمتر از همسر فرعون نباشید. در یک دستگاهی که میگفت «انا ربکم الاعلی»، می‌گفت من برترین خدای شما هستم؛ در یک چنین جامعهای، یک خانمی پیدا شد و گفت تو این چنین نیستی و من به حرف تو گوش نمی‌دهم. جواب داد: می‌زنم و می‌کشم. همسر فرعون گفت هرکاری می‌خواهی بکن. دستور دادند، میخ کوبش کردند و دانه دانه میخ کوبیدند تا شاید دست بردارد. اما تسلیم نشد. گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا». من یک خانه ای نزد خودت می‌خواهم.

این، معرفت است. اینکه فرعون با من چه می‌کند، مهم نیست. یعنی یک آدم حتی اگر همسر فرعون باشد، خدا استعدادی در او قرار داده که می‌خواهد پهلوی خود خدا برود. و در همه ما هم چنین استعدادی وجود دارد. باید بشناسیم و همت حرکت را داشته باشیم.

خدا، هرچه هم بدهد از او کم نمی‌شود. اگر میلیون‌ها نفر هم باشند که به دنبال چنین جایگاهی باشند، جا برای کسی تنگ نمی‌شود. نفر بعدی هم بیاید همین مقام به او داده می‌شود. آنجا جایی نیست که کم بیاید و مزاحم همدیگر بشوند. اگر همه انسان‌ها هم بیایند، جا کم نمی‌شود و از قدرت او کم نمی‌شود. دوست دارد هرچه بیشتر بیایند و این از رحمت اوست، نه نیازش. همه این حرفهایی که ما می‌زنیم، حرفهایی است که بزرگان به ما زدهاند و ما پس می‌دهیم. برای این است که راهی پیدا کنیم و به خدا نزدیک بشویم.

فاصله بین انسان و خدا یک قدم بیشتر نیست!

این راه، مقداری پیچ و خم دارد. البته پیچ و خمش هم تقصیر خودمان است، وگرنه راه صاف است: «اطاعت محض». این ما هستیم که به آن پیچ و خم می‌دهیم. از عارفی پرسیدند، بین انسان و خدا چقدر راه است؟ گفت: خیلی نزدیک است، یک قدم راه است؛ پایت را بلند کن و روی نفست بگذار، به خدا می‌رسی. فاصلهای با خدا نداریم. همه اینها برای این است که ما راه بندگی را بشناسیم و تمرین کنیم. یک روز اطاعت از پدر و مادر است، یک روز احسان به همسر است، یک روز مهربانی با فرزند است. یک روز رسیدگی به همسایه است، یک روز آموزش صحیح دادن به نادانهاست، یک روز راهنمایی کردن کسانی که راه را گم کردهاند، آدم چگونه با آنها حرف بزند، چطور دستش را بگیرد که قبول کند، دلش را نرم کند تا بپذیرد. همه این حرفها برای یک چیز است، به خدا نزدیک شویم. هرچه فکر کنیم آنجا هست. من که خیلی کوچکتر از این حرفها هستم، اما چیزهایی هست برای اینکه برسی.

«الیوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل». اینجا، کشت است و فردا برداشت است. اما خدا از لطفش برای بندگانی که در راهش قدم بر می‌دارند در همین دنیا یک چیزهایی می‌دهد که «لا عین رأت ولا أذن سمعت و لا خطر على قلب بشر». خدا در همین دنیا به بندگانش چیزهایی می‌دهد که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه بر دل هیچ بندهای خطور کرده است. برای اینکه مقداری باور کنید اینها عملی و قابل اجراست و برای من و شما هم اگر بخواهیم همت کنیم وجود دارد عرض میکنم.

روایت جالب آیت الله بهجت از لذت نهفته در نماز و مقایسه آن با سلطنت پادشاهان

با یکی از دوستان که همدرس بودیم، به درس مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه می‌رفتیم. آنزمان شهر قم، انتهایش خیابانی بود که به پل صفائیه می‌خورد، اینجایی که الان دفتر مقام معظم رهبری است، آخر شهر بود. بعد از آن، باغات بود. شاید قریب به پنجاه سال قبل، مرحوم آقای بهجت آنزمان وقتی از درس خارج می‌شدند، نزدیک غروب به سمت این باغات و زمین‌های کشاورزی راه می‌افتادند. نماز مغرب و عشایشان را در همین زمین‌ها می‌خواندند. یعنی در محل فعلی پل صفائیه. آن رفیق ما که الان هم در قید حیات است و در همین تهران هم زندگی می‌کند، می‌گفت یک شب آقای بهجت بعد از نماز فرمودند اگر سلاطین عالم می‌دانستند در نماز چه لذتی هست، همه سلطنتهای خود را رها می‌کردند و نماز را یاد می‌گرفتند. حیف که نمی‌دانند چه لذتی دارد. آقای بهجت آدمی نبود که همینطوری حرفی را بیحساب و به مبالغه بگوید. خیلی حسابشده حرف می‌زد. سلاطین عالم که این همه وسائل عیش و نوش براشان فراهم است، اگر می‌دانستند این دو رکعت نماز چه لذتی دارد، از همه آنها چشم می‌پوشیدند و دنبال نماز می‌رفتند. چون بالاخره آنها دنبال لذت بودند. آنقدر نماز لذت دارد که آن لذت‌ها در مقابلش رنگ می‌بازد.

همین جا در همین دنیا، با اینکه اینجا محل جزا نیست و بنا نبوده اینجا جبران کند، اما از روی لطف انعامی میدهد. گاهی به کارگرانی که کار می‌کنند یک انعامی می‌دهند. وقتی کارگرها بار میوه را خالی می‌کردند، یک چیزی روی آن می‌گذاشتند و به آنها می‌دادند که به آن سرباری می‌گفتند. مزدهایی که خدا در دنیا می‌دهد سرباری است. مزد اصلی نیست. همین یک نمونه سرباری، به تعبیر آقای بهجت چیزی است که اگر سلاطین می‌دانستند همه لذت‌ها را رها می‌کردند و دنبال همین سرباری می‌آمدند. 

«اتیناه اجره فی الدنیا و انه فی الاخرة لمن الصالحین». جای اصلی مزد دادن آنجاست. اما در همینجا هم چیزی به او دادیم تا دلش خوش باشد. ما را برای این چیزها آفریدند. راهش بندگی است.

ماجرای عبرت‌آموز ابراهیم و اسماعیل در بندگی خدا

خدا به حضرت ابراهیم علیه‌السلام در سن قریب به صد سالگی، یک جوانی داده بود که در آن زمان نمونه بود. از زیبایی، از کمال و خیلی دوست داشتنی بود. خدا به ابراهیم فرمود باید سر این پسرت را ببری؛ پیرمرد صد ساله‌ای که تا به‌حال بچه‌دار نشده و خدا همچنین جوان رعنایی به او داده است. یک کلمه در دل و ذهنش نگذشت که مخالفت کند. به پسرش گفت در خواب دیدم که سر تو را می‌برم. یعنی من وظیفه‌ای دارم که سر تو را ببرم. خواب انبیا یک نوع وحی است. خوب! این جوان پانزده شانزده ساله طبیعتاً باید وحشت بکند. تو که پدر من هستی سر من را ببری؟ وقتی حضرت ابراهیم علیه‌السلام گفت چنین خوابی دیدم، پسر گفت دستور خداست و عمل کن. نگران نباش که من دست و پا بزنم و در حین جان دادن ناراحت بشوی، من تسلیم هستم و هرکاری دستور خداست انجام بده: «یا ابتا افعل ما تأمر ستجدنی ان شاءالله من الصابرین». این «ان شاءالله» همان است که فرمود «و لا تقولن لشئ إنی فاعل ذلک غدا». این جوان گفت «ان شاءالله» هیچ عکس‌العملی انجام نمی‌دهم. خواهی دید که من کاملاً صبورم. دستور خداست. فوری عمل کن.

این گوهری است که فرشتگان باید در مقابلش به خاک بیفتند. به ذهنش هم خطور نمی‌کند که چرا باید این کار را بکند. او خداست و همه چیز مال اوست. به من چه مربوط است «چرا؟». اینها آمده‌اند که ما را تربیت کنند و به او نزدیک بشویم. راهش چیست؟ آزمایش است. باید تمرین کنیم.

یک بندباز و یا کشتی‌گیر، فی‌المثل یک‌شبه به مهارت نمی‌رسد؛ باید مدتی تمرین بکند. ما را آورده‌اند تمرین بدهند. ده‌سال، بیست‌سال کمتر یا بیشتر، دوران‌های «تمرینِ عبودیت» است. هر روز که بیدار می‌شویم، هنوز چشم‌مان باز نشده، باید بگوییم خدایا به امید تو. «چه می‌خواهم؟ حکم آنکه تو فرمایی». «چه دوست دارم؟ آنچه تو بگویی». اگر این شدی، آنوقت تو را کنار ابراهیم علیه‌السلام می‌نشانند. کنار پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کنار سیدالشهدا علیه السلام .

اینکه ما می‌گوییم یا سیدالشهدا علیه‌السلام، ما تورا دوست داریم و می‌خواهیم کنار تو باشیم. می‌دانیم مقامش چطور است؟ بعد از آن همه حرف‌ها که همه شهید شدند و تنها شد و خودش آخرین نفر بود گفت «الهی رضیً بقضائک»: آیا من وظیفه بندگی را عمل کردم؟ «لا معبود سواک»: تو و تو و بس. چیز دیگری را نمی‌شناسیم. اگر به ما گفته‌اند عزاداری بکنیم، برای اینکه شمه‌ای از سیدالشهدا علیه‌السلام یاد بگیریم. بدانیم راه صحیح بندگی خداست. در امور تشریعی یاد بگیریم حکم خدا چیست و عمل کنیم. در امور تکوینی تقدیر خدا چیست، راضی باشیم. آخر عرایضم قصه‌ای نقل می‌کنم.

در روایت آمده که حضرت داوود علیه‌السلام از خدا خواست که خدایا در این عالم همنشین من را در بهشت معرفی کن. آن کسی که در بهشت بناست الی‌الابد زندگی کنیم، به من معرفی کن. خدا به جناب داوود وحی فرمود و آدرس آن خانم را داد. اسمش را هم گفت. ظاهراً «خلادة» بود، الان اسم دقیقش را به یاد ندارم. این خانمی که در این خانه زندگی می‌کند، همسر شما الی‌الابد در بهشت است. الی‌الابد با شما زندگی خواهد کرد. حضرت داوود علیه‌السلام با شوق آمد ببیند چه کسی است. آدرس را پیدا کرد. در زد. خانم پرسید، که هستی؟ گفت من داوود پیغمبر هستم. پرسید آیا آیه‌ای در مذمت من نازل شده؟ جواب نه، آیه ای در مذمت شما نازل نشده، اما پیامی است اگر در را باز کنید و اجازه بدهید، من آن پیام را بگویم. در را باز کرد. داوود علیه‌السلام پرسید شما اسمت فلان است. جواب داد بله، اسم من این است، اما ممکن است کس دیگری هم این اسم را داشته باشد. داوود علیه‌السلام گفت حقیقت این است که من از خدا خواستم همسرم را در بهشت به من معرفی کند، خدا شما را به من معرفی کرد. با تعجب جواب داد: اشتباه می‌کنید، من کجا و این حرف‌ها کجا؟ داوود علیه‌السلام گفت بالاخره وحی خداست. آمده‌ام ببینم چه کار کرده‌ای که به این مقام رسیده‌ای. خانم جواب داد: من یک آدم عادی هستم و هیچ کار فوق‌العاده‌ای ندارم. مثل مردم دیگر هستم. بعد از اصرار فراوان حضرت داوود علیه‌السلام، آن خانم گفت اگر چیزی بتوانم بگویم این است که هیچ حادثه‌ای برای من اتفاق نیفتاد که در دلم بگویم ای کاش جور دیگری بود. هرچه اتفاق افتاده گفتم این را خدا مقدر فرموده و او مصلحت من را از همه بهتر می‌داند. در دلم هم خطور نکرد که ای کاش جور دیگری می‌شد.

در امور تشریعی گفتند این کار را بکن، چشم؛ چرا ندارد. نماز صبح را باید پیش از آفتاب بخوانی، چرا ندارد. بندگی این است که آنچه تو می‌گویی عمل کنم. این در دستوراتی است که من با اراده خودم انجام می‌دهم. اما آنچه که اتفاق می‌افتد. آنچه که مربوط به خداست و تقدیر خداست، مطمئن باشم و راضی باشم به آنچه او انتخاب کرده است. اگر خودم کوتاهی کردم، حساب دیگری است، جبران و استغفار کنم. اما آنچه خدا تقدیر کرده، راضی باشم. این می‌شود بندگی در دو بعد تشریعی و تکوینی. تشریعی یعنی اینکه ببینیم وظیفه ما چیست و عمل کنیم. تکوینی یعنی اینکه آنچه خدا مقدر کرده، نگوییم ای کاش جور دیگری بود. او از تو بهتر بلد است. آنچه را که او مقدر کرده، در نظامی است که - به قول اهل معقول- نظام احسن است. یعنی از این بهتر نمی‌شود. ما اشتباه می‌کنیم.

ممکن است در تابلویی که شما می‌بینید یک نقطه سیاهی باشد، شما بگویید ای کاش این نقطه سیاه نبود. اما در صورتی که اگر این نقطه سیاه نبود، این گل زیبا نمی‌شد، این تابلو زیبا نمی‌شد. زیبایی تابلو به این است که این نقطه سیاه باشد. ما فقط آن نقطه را می‌بینیم. اما او این جورچین بی‌نهایت را می‌بینید، که همه چیزش بهم مربوط است. هرچیزی در جای خودش قرار دارد. ما هیچ‌وقت نباید بگوییم، فلان جایش بد بود. همه جایش زیباست. بی‌خود نبود که حضرت زینب سلام الله علیها فرمود «ما رأیت إلا جمیلاً». هرکه می‌توانست بفهمد این نقطه سیاه چه ارتباطی با نقطه سفید کنارش دارد. اگر آن نقطه سیاه نبود، آن سفیدی جلوه نمی‌کرد.

سید الشهدا، تجلی بندگی خدا

اگر یزید نبود، مقام سیدالشهدا علیه‌السلام در عالم معلوم می‌شد؟ فداکاری حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام؟ چطور می‌شد مشخص بشود که حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام تا کجا حاضر است بندگی خدا را بکند؟ تا آنجا که طفل شیرخوارش را روی دست بگیرد. خون گلویش را بگیرد، برای اینکه عذاب به اهل زمین نازل نشود، به آسمان بریزد. اگر شمر و یزید نبودند این زیبایی چطور می‌توانست جلوه کند. این تابلو را باید در جامعیت دید. همه‌اش زیباست.

آنچه که مهم است، این است که من و شما در هر حال و لحظه‌ای ببینیم از من چه خواستند؟ آن را درست انجام بدهم. امام اگر فرمود «ما مرد وظیفه‌ایم، مرد نتیجه نیستیم»، برای اینکه «بنده» بود. آقا چه فرموده، نتیجه به خودش مربوط است. من باید فکر بندگی خودم باشم. می‌گویند شاد باش، چشم! غمگین باش، چشم! اشک بریز، چشم! امروز روز عید است، شاد باش به شادی اهل بیت علیهم السلام، بخند، شیرینی بده، مهمانی برگزار کن، هدیه ببر، از خطاهای دیگران چشم پوشی کن، ببخش دیگران را، به گل روی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به گل روی حضرت زهرا سلام الله علیها. فردا روز عزاست از صبح تا شب گریه کن، بر سرت بزن. هر دو، برای این است که بنده‌ایم. هر دو، باید سر جای خودش باشد. من و شما باید مواظب باشیم که «این لحظه، وظیفه‌ام چیست؟». نسبت به شخص خودم، نسبت به همسرم، نسبت به بچه‌هام، بالاتر از همه نسبت به کسی که جانشین امام معصوم علیه‌السلام است. ببینم اشاره او به کدام طرف است، به همان طرف بروم. به اشاره او دقت کنم.

در بین دوستان کسی مثل سید حسن نصرالله مطیع رهبر انقلاب ندیده‌ام

من کسی را ندیدم در بین دوستانی که دیدم، مثل جناب سید حسن نصرالله باشد نسبت به مقام معظم رهبری. می‌فرمود شما خیال نکنید ما منتظریم آقا امر کنند تا ما یک کاری را انجام دهیم. احتمال بدهیم که کاری را دوست دارند انجام می‌دهیم. چون برای ما ثابت شده که خدا به ایشان فهمی و بصیرتی داده که چیزهایی می‌فهمند و ما نمی‌فهمیم. او جز رضای خدا چیزی نمی‌خواهد. یعنی اگر احتمال بدهیم ایشان چیزی را دوست دارند، دنبال آن احتمال می‌رویم. چه برسد به اینکه دستور بدهد.

اما خاک بر سر منی که دستور بدهد این کار را بکن و من تمرد کنم. بفرمایند این کار را نکن، با کمال پررویی عکسش را عمل کنم. چقدر آدم می‌تواند پست بشود؟ من و شما باید سعی کنیم این وظایف را در هر حالی خوب بشناسیم. آنچه می‌توانیم و قادریم عمل کنیم. برای من چه ربطی داشته باشد، اصلاً تو چه داری؟ تو کی هستی؟ اگر می‌خواهی چیزی باشی، او باید تو را بالا ببرد. پس باید کاری کنی که او دوست دارد؟

در طول تاریخ رهبران مسلمان، کسی به جامعیت آیت‌الله خامنه‌ای نمی‌شناسم

الحمدلله، خدا رهبری به ما داده از عمق دلم عرض می‌کنم- من در طول تاریخ در بین رهبران مسلمان اعم از شیعه و سنی نمی‌شناسم کسی را که به این جامعیت باشد: از علم، از تقوا، از سیاست، از تدبیر، از سعه صدر، از صبر، از حلم، از دلسوزی، از خیر خواهی برای دوست و دشمن. برای دشمن خود هم بدی نمی‌خواهد، مگر اینکه امر الهی باشد. این را مقایسه کنید برا رهبران دیگری که چند سالی حکومت می‌کنند و بعد از دوران رهبری‌شان باید به زندان بروند. نخست وزیر اسرائیل را به زندان بردند. رئیس‌جمهور اسبق فرانسه را به دادگاه می‌برند. حتی در دادگاه و قانون خودشان محکوم هستند. آن زمانی هم که سرکار هستند، مردم می‌دانند اینها چه گندهایی زده‌اند، اما خوب چاره‌ای ندارند. خدا به ما کسی داده  که دشمنانش هم نتوانستند نقطه سیاهی در زندگی‌اش پیدا کنند. منصفان‌شان اعتراف کرده‌اند که هیچ‌کس در سیاست مثل او ندیدیم. در زندگی به صفا و پاکی مثل او ندیدیم. آیا این برای ما نعمت و افتخار نیست؟ چطور می‌توانیم این نعمت را شکر کنیم؟ اگر خدای نکرده تار مویی از ایشان کم بشود چه کسی می‌تواند جای ایشان را بگیرد؟

البته، خزانه خدا خالی نیست. امام از دنیا رفت ما تو سرمان می‌زدیم چه کسی می‌تواند جای ایشان را بگیرد. الحمدلله، خدا از خزانه‌اش نعمتش را ارزانی داد. ما نمی‌شناختیم، خزانه خدا که خالی نیست. اما آنچه که ما می‌شناسیم، جانشین مناسبی نمی‌شناسیم. لذا دعا می‌کنیم خدایا به طول عمر و عزت او تا ظهور حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه بیفزا. ما را قدردان همه نعمت‌هایت مخصوصاً نعمت وجود او قرار بده! توفیق اطاعت از او به همه ما مرحمت بفرما! از صدقه سر او عیب‌های ما را بپوشان! اگر در مسئولین او کوتاهی هست از صدقه سر او ببخش! باعث این نشود که ملت ما دچار تبعات نقص‌های بعضی مسئولین بشوند. خدایا به حق محمد و آل محمد در ظهور ولی‌عصر ارواحنا فداه تعجیل بفرما. قلب مقدسش را از همه ما راضی بفرما.

آخرین جمله: یک، سعی کنیم معرفت‌مان را نسبت به اسلام عمق ببخشیم. بنده نگویم هشتاد سال سر و کارم با قرآن بوده دیگر بس است. هر روز احساس کنم باید بیشتر یاد بگیرم. دوم، سعی کنم آنچه از اسلام می‌دانم در زندگی شخصی خودم عمل کنم. سوم، در زندگی اجتماعی گوش به فرمان رهبری باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۳۷
علی اصغر کاردار بلاش








عبد من عبید الامام السید علی الخامنه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۳
علی اصغر کاردار بلاش

عبد من عبید الامام السید علی الخامنه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۹
علی اصغر کاردار بلاش

خوشا به سعادت البرز نشین ها که با رأی به حضرت حجت الاسلام و المسلمین سید محمد مهدی میرباقری دور از انصاف نیست اگر ادعا شود سید الابرار خبرگان پنجم را به نمایندگی از استان البرز به آن مجلس عظیم روانه می کنند

حضرت استادمیرباقری

عبد من عبید الامام السید علی الخامنه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۸
علی اصغر کاردار بلاش

معمولاً تصورات و تصاویری که افراد از پدیده‌ها در ذهن دارند، مبنا و پایه محاسبات و نظام منطقی ایشان برای قضاوت و عمل درباره آن است. به همین دلیل  یکی از ارکان مهم قدرت نرم، تأثیرگذاری بر تصورات، تصاویر و برداشت‌های فکری افراد از پدیده‌ها و وقایع است. در این عرصه  معمولاً بازیگران سیاسی و رسانه‌ها تلاش می‌کنند تا روی برداشت‌های ذهنی مردم تأثیر بگذارند.

موضوع هسته‌ای ایران نیز از سوی رسانه‌های بین‌المللی در نقطه‌ی کانونی تأثیرها و تأثرات قرار گرفته و یکی از مراجع مهم قضاوت مردم جهان در مورد رفتارهای اجتماعی و سیاسی بین‌المللی است. لذا در مسیر جاری مذاکرات هسته‌ای ایران، برخی تصاویر هستند که شفاف ‌کردنشان سبب می‌شود نظام محاسباتی و تحلیلی، در کوران حوادث دچار اختلال نشود.


تصویر اول: راه ‌‌حل‌های مختلف برای مسأله‌ی اقتصاد ایران

فروردین ۱۳۹۲ در حالی که کمتر از سه ماه مانده بود به برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران، حضرت امام خامنه‌ای صلی الله علیه در سخنرانی حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام مذاکره با آمریکا را نفی کردند و آن را تاکتیک آمریکایی‌ها برای فریب افکار عمومی دانستند. ایشان در همان دیدار اذعان کردند که البته دولت‌ها در چهارچوب خطوط و در موضوعات خاص، مجوز مذاکره داشته‌اند. امام خامنه‌ای صلی الله علیه همچنین در آن دیدار اشاره کردند که اگر چندین سال پیش، دولت‌‌مردان تکنوکرات  ماجرای «خام‌فروشی نفت» ایران را به گونه‌ی دیگری مدیریت کرده بودند، امروز آمریکایی‌ها نمی‌توانستند از نقطه‌ضعف «اقتصاد وابسته به نفت» بهره ببرند و ما را دچار مشکل کنند. امام خامنه‌ای صلی الله علیه برای عبور از مشکلات، این دیدگاه را ارائه دادند که «وظیفه‌ی همه‌ی ما این است که سعی کنیم کشور را مستحکم، غیر قابل نفوذ، غیر قابل تأثیر از سوی دشمن، حفظ کنیم و نگهداریم»

از آن دیدار و از میان این عبارات آن، می‌توان چهار نکته را استخراج کرد؛ نکاتی که به مرور زمان و با توضیحات بیشتر در دیدارهای دیگر امام خامنه‌ای صلی الله علیه پررنگ‌تر و شفاف‌تر هم شد

-         نکته نخست این بود که «مسأله اقتصاد» و حل مشکلات پدیدآمده برای آن، اولویت اول کشور است.

-        نکته دوم که بعدها با کلیدواژه‌ی «خوشبین ‌نبودن به مذاکره با آمریکا» در اذهان نشست، این بود که امام خامنه‌ای صلی الله علیه بارها از «تجربه مذاکره با آمریکا» در موضوعات مختلف یاد کرده بودند و این‌که آن تجربه‌ها نشان می‌دهد مذاکره با آمریکا نتیجه‌بخش نخواهد بود

-         نکته سوم، اجازه امام خامنه‌ای صلی الله علیه به دولت‌ها و «حمایت از دولت‌ها در چهارچوب خطوط قرمز» برای این‌که در موضوعاتی خاص و موردی با آمریکا مذاکره کنند. به نظر می‌رسد در این دوره  کلیدواژه «بچه‌های انقلاب» برای تیم دیپلماسی ایران که مأمور به این کار شدند، سرنخ این راهبرد شد.

 نکته چهارم هم راه حل و راه‌کار  امام خامنه‌ای صلی الله علیه برای «عبور از مشکلات» است که آن را نه در مذاکره، که در مستحکم‌شدن و قوی‌شدن کشور عنوان و بر آن تأکید ‌کرده‌اند. با جست‌وجو در سایت KHAMENEI.IR آشکار می‌شود که در بیانات‌ امام خامنه‌ای صلی الله علیه طی سال‌های ۹۲ و ۹۳، بیش از ۴ هزار واژه توضیح برای کلمه «استحکام درونی» وجود دارد.

تصویر دوم: چرا خوشبین نیستیم، اما حامی مذاکره‌ هستیم؟

دو ماه و اندی پس از سخنرانی امام خامنه‌ای صلی الله علیه در حرم مطهر رضوی، انتخابات ریاست‌جمهوری ایران برگزار ‌شد و مردم گزینه و نامزدی را انتخاب کردند که راه عبور از مشکلات اقتصادی را «دیپلماسی لبخند» با رعایت خطوط قرمز می‌دانست. ظواهر امر نشان می‌داد که از نکات چهارگانه فوق، «مذاکره» برای حل مسأله‌ی اقتصاد، جایگزین «استحکام درونی» شد. حال این سؤال مطرح می‌شود که چرا امام خامنه‌ای صلی الله علیه در عین خوشبین نبودن به نتیجه‌ی مذاکرات، از آن حمایت می‌کنند؟ آیا این یک پارادوکس و تناقض نیست؟

اولاً سبک مدیریتی امام خامنه‌ای صلی الله علیه بر مبنای حمایت از دولت‌ها و برنامه‌های آنان است. در همه‌ی دورانی که «دولت‌های متعددی سر کار بودند [...] موضع بنده همین موضع بود؛ بدون کم و کاست. معتقدم همه باید از رئیس‌جمهور و از دولت حمایت و به آن‌ها کمک کنند. هیچ دولتی و هیچ کسی هم نیست که ما بتوانیم بگوییم از همه جهت کامل است. [...] باید این را دید که وسط این میدان و وسط این گود، مجموعه‌ای به نام دولت قرار گرفته [...] و بیشترین بار بر دوش این‌هاست. [...] این وظیفه‌ی بزرگ ماست که دولت را تقویت کنیم». (۱۳۸۴/۶/۱۷)

جدا از حمایت امام خامنه‌ای صلی الله علیه از برنامه دولت، طرح «نرمش قهرمانانه» در راستای وظایف امام خامنه‌ای صلی الله علیه برای مشخص‌کردن سیاست کلان، خطوط و اصول «دیپلماسی لبخند» قابل تحلیل است.

ثانیاً این‌که این مذاکره‌ای که در موضوع هسته‌ای طی یک سال اخیر با آمریکا در حال انجام است، یک تجربه‌ی «دو سر برد» برای کشور ما خواهد بود. اگر این مذاکره‌ با رعایت خطوط قرمز موفق شود و به نفع ما پایان یابد، در مسیر افول آمریکا و مُهری خواهد بود بر پایان دوران سلطه. اگر دیپلماسی ایرانی‌ بر سر «منافع ملی» و «سرمایه‌ی ملی» خود بایستد و توافقی صورت بگیرد، معنی‌اش این است که آمریکایی‌ها از خطوط قرمز خودشان عدول کرده‌اند و این نشانه‌ای است بر آغاز دوران و اتفاق نوینی در نظم جهانی. درست مثل کنفرانس یالتای پس از جنگ دوم جهانی که با عقب‌نشینی انگلیسی‌ها در مذاکرات و سپردن امور به آمریکایی‌ها، نظم جدید جهانی در قالب بلوک غرب و شرق آغاز شد.

اما اگر مذاکرات به توافق نرسد، نسل جدید و جوان انقلاب اسلامی  نتیجه مذاکره با سلطه‌گران را عیناً تجربه خواهد کرد. در واقع نسلی که در آینده سکان‌دار مدیریت کشور خواهد بود، این مسأله را در چهارچوب درستش تجربه می‌کند و ضریب فریب خوردنش در آینده پایین‌تر می‌آید.

ثالثاً این‌که تجربه مذاکرات  یک نقطه عطف است. هر چند این تجربه را دیگران و نسل‌ قبلی انقلاب کسب کرده، اما لمس عینی آن می‌تواند در شیوه و سبک زندگی امروز ایرانیان تغییراتی اساسی ایجاد کند: «با تلاشی که دولت محترم و مسئولین کشور دارند انجام می‌دهند، ما موافقیم. یک کاری است، یک تجربه‌ای است، احتمالاً یک اقدام مفیدی است. این کار را انجام بدهند؛ اگر نتیجه گرفتند که چه بهتر، امّا اگر نتیجه نگرفتند، معنایش این باشد که برای حلّ مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد.» (۱۳۹۲/۸/۱۲)

واقعیت این است که هیچ‌کدام از قدرت‌های امروز جهان این جایگاه و قدرت را از راه دیپلماسی کسب نکرده‌اند. مثلاً اگر آمریکایی‌ها و آلمانی‌ها  قدرتمندان بزرگ دو قاره‌ی اروپا و آمریکا قلمداد می‌شوند، تاریخ این دو کشور نشان می‌دهد آلمان‌ها در اواخر قرن ۱۹ با تلاش صدر اعظم قدرتمندشان و با سامان‌دادن مدارس و نظام آموزشی و رشد کارخانه‌های صنعتی توانستند خود را به عرصه‌ی رقابت با ابرقدرت‌ها بر سر توسعه قدرت و ثروت بیشتر برسانند و حتی از رقبایشان جلو بزنند. باید توجه داشت همین آلمانِ امروز، دو جنگ جهانی پرهزینه و پرخسارت را از سر گذرانده و چون نیروی انسانی و زیرساخت داخلی‌اش خوب بوده، توانسته ضمن بازسازی خودش پس از جنگ، امروز و در قرن ۲۱‌اُم یکی از کشورهای قدرتمند اتحادیه اروپا باشد. از سوی دیگر، آمریکایی‌ها نیز با تقویت تجارت و اقتصاد خود  و با ‌دور ماندن از خسارات جنگ‌های جهانی  به این موقعیت دست یافته‌اند. در هر دوی این کشورها  دیپلماسی به عنوان یک عنصر کمکی برای «قدرت درونی» کمک کرده و نه این‌که تنها تک‌گزینه پیشرفت آن‌ها باشد.

تصویر سوم: «تک» مقابل «چند» گزینه

تیم دیپلماسی ایران با دولتی روبه‌رو است که با «گزینه‌های روی میز» به مذاکرات پا گذاشته است. باید یادآوری کنیم که گزینه‌های روی میز  اعم از تهدید نظامی، فعالیت امنیتی، تحرک دیپلماسی، تهدید اقتصادی، تهاجم رسانه‌ای و مانند آن است. ای‌کاش در طول این دوره  برای ایجاد پشتوانه و بالابردن قدرت چانه‌زنی، دولت ما تیم مذاکره‌کننده‌مان را فقط با تک‌گزینه «مذاکره»، به سوی مذاکرات بدرقه نمی‌کرد. مثلاً اگر دولت ما بخشی از بار کارشناسی خود را بر ارائه و طراحی مدل‌های کارگشای اقتصادی با احتساب باقی‌ماندن تحریم‌ها می‌گذاشت، این پیام را برای آمریکایی‌ها فرستاده بود که ما مذاکرات را تنها راه عبور از مشکلات نمی‌دانیم. در این صورت آیا دست تیم مذاکره‌کننده ‌ما در مذاکرات بازتر و پشتوانه‌ و قدرت ایشان بیشتر نمی‌شد؟


بازی «گل یا پوچ» یکی از نمونه‌های ساده تعاملات راهبردی در تئوری بازی‌ها است. وقتی تیم مقابل با گزینه‌های بسیاری روبه‌رو باشد، تمرکز و قدرت انتخابش پایین می‌آید و ضریب اشتباهش بالا می‌رود. از سوی دیگر، قدرت مانور آن تیمی بالاتر است که گل در دستان اوست. گل یا پوچ بخشی از بازی دیپلماسی است که هرچه گزینه‌هایش بیشتر باشد، احتمال موفقیتش هم بیشتر است. تصور این‌که دولت تنها با یک گزینه  پا به مذاکرات گذاشته، تأثیر مهمی بر ارزیابی عملکردی این مجموعه دارد.

با وجود همه این‌ها، دورنمای مسیر مذاکرات معلوم است و حدس‌زدنی و شاید به همین دلیل است که پس از مذاکرات وین، اوباما در مصاحبه‌اش با نیویورک‌تایمز گفت: «موفقیت در مذاکرات  کمتر از پنجاه درصد است.» این در حالی بود که او قبلاً از احتمال موفقیت ۵۰ درصدی صحبت کرده بود.

تصویر چهارم: تصویر اختصاصی

تیم دیپلماسی ایرانی باید از خودش و از عملکردش چه تصویر ویژه‌ای ارائه دهد؟ این تصویر تنها به تیم مذاکره‌کننده مربوط می‌شود و بسیار مهم است که این روزها و در امتداد مذاکرات، این تیم تصویر درستی از خودش و از شاخص موفقیتش ارائه نماید. موفقیت تیم مذاکره‌کننده ما قطعاً به معنی «توافق به هر قیمتی» نیست. ارزیابی عملکردی این تیم فقط با توافق یا عدم آن بررسی نخواهد شد. چه‌بسیار توافقاتی که در طول تاریخ معاصر ایران به انجام رسیده، اما مردم و تاریخ از آن‌ها به‌نیکی یاد نکرده و قضاوت سخت و خشنی درباره آن داشته‌اند. امروزه شاخص موفقیت تیم دیپلماسی ما در مذاکرات دو چیز است: اول این‌که از منافع و سرمایه‌‌های ملی ایران حراست و حفاظت شود، دوم این‌که حصار رسانه‌ای دشمن بشکند و افکار عمومی بین‌المللی نسبت به پروژه رسانه‌ای «ایران‌هراسی» به آگاهی درست، لازم و مناسبی برسد.

راه مذاکره هنوز ادامه دارد و تصاویری که طی آن در اذهان می‌نشیند - جدا از عوامل تحلیل و قضاوت - در جایگاه تجارب گرانقیمت قرار دارد؛ تجاربی که فقط در این چند مورد خلاصه نمی‌شود. هنوز باید این مسیر را ارزیابی کرد و ابعاد دیگری از این تجربه ذی‌قیمت را شناسایی نمود تا بتوان در آینده آن‌ را به کار بست. برای ملتی که «تمدنی» نگاه می‌کند و برای نسل جوانِ پیش‌ رویی که می‌خواهد آینده را بسازد، همواره باید این نکته‌گویی و آموزه لسان‌الغیب حافظ شیرازی آویزه گوش باشد که مَن جَرَّبَ المُجَرّب، حَلّت بِهِ‌ النّدامَة، کسی که آزموده را بیازماید پشیمانی عایدش می‌شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۰۱
علی اصغر کاردار بلاش