انقلاب اسلامی، بحران ایدئولوژیک برای تمدن غرب ایجاد کرد و جلوی پیشروی آن را گرفت و باعث ایجاد بحران اقتصادی برای آنها شد و اگر ما بخواهیم برای پیشرفت از این ایدئولوژی شکستخورده استفاده کنیم، شکست میخوریم. الزام ما در حوزه اقتصاد، «اقتصاد مقاومتی» است که به معنی ارائه الگوی جدیدی از معیشت است که بر مبنای ایدئولوژی مادی نباشد؛ و این، همان هدفگذاری امام خامنهای صلی الله علیه از طرح مسأله اقتصاد مقاومتی است.
حضرت استاد آیتالله سید محمد مهدی میرباقری، واقعه ظهور را فرا تمدنی میداند و قائل است به اینکه: با رویکرد تمدنی نمیتوان به تحلیل واقعه ظهور و صحبت از آن پرداخت. دوره ظهور، فراتر از تحلیلهای ماست و نمیتوان از ادبیاتی که برای تحلیل تاریخ استفاده میکنیم، برای تحلیل آن استفاده کرد زیرا با ظهور منجی عالم بشریت ارواحنا لتراب مقدمه الفداء، شب تاریک به پایان میرسد و دوره روشنی و صبح تاریخ آغاز میشود و از اینرو، دوران ظهور را بهعنوان تمدن اسلامی نام نمیبریم زیرا اصولاً یک عالم دیگری است که در حقیقت زمین ظاهر میشود؛ همانند بهشت که از آن بهعنوان تمدن اسلامی نام نمیبریم.
تمدنی که میخواهیم به سمت آن حرکت کنیم و تا مرز برخورد تمدنها در جهان برای رسیدن به آن پیش میرویم، چیست؟ البته تعبیر جامع و مانع در این زمینه کارگشا نیست و برای اینکه بحث از یک نقطه شروع شود از این تعریف استفاده میکنیم. و الا تعریف کاملی نیست. با این رویکرد میتوان گفت تمدن عبارت است از «مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر که بر پایه یک اندیشه مرکزی شکل میگیرند.»
فرآیند شکلگیری تمدن به این شکل است که اندیشه محوری در جامعه ظهور پیدا میکند و همه نیازمندیهای اجتماعی بر گرد آن شکل میگیرند و ساختارهای اجتماعی حول محور این اندیشه تغییر میکنند و ساختارهای جدیدی شکل میگیرند و بهتدریج، تمدن جدیدی شکل میگیرد.
فرضاً اگر یک دورهای اندیشه محوری جامعه، اشرافیت باشد؛ انسانها به شریف و غیر شریف تقسیم میشوند و اشرافیت محور طبقهبندی جامعه میشود اما اگر این اندیشه زائل شود و اندیشه جدیدی با محوریت برابری انسانها و مشارکت یکسان اجتماعی شکل گیرد، تمدن قبلی دچار زوال شده و مرحله جدیدی از حیات اجتماعی در آن جامعه شکل میگیرد.
اندیشههای محوری که در جامعه شکل میگیرند، تا زمانی که ظرفیت تاریخی آن اشباع شود، عمر میکند و وقتی ظرفیت تاریخی آن اشباع شد، دوران آن پایان مییابد. اگر اندیشه محوری یک تمدن به پایان خود برسد و بصیرتی جدید پیدا شود، نظام نیازمندیها و مجموعه تلاشها و امکانات، در خدمت اندیشه جدید قرار میگیرند و ساختار جدیدی را شکل میدهند.
اختیار ما در نظام نیازمندیهای ما دخیل است و این یعنی که نمیتوان سیر تکامل اجتماعی بشر را جبری دانست، حال چه جبر مادی مدنظر باشد، چه جبر الهی. اختیار انسان، سطوحی دارد و انسان دارای یک قوه اختیار است که جهتی را انتخاب میکند و حول جهتی که انتخاب میکند، نظامهای اجتماعی شکل میگیرند. نظام همدلی، نظام همفکری اجتماعی و نظام رفتار و تعامل اجتماعی، بر محور این اختیار شکل میگیرند.
نکته مهمتر آن است که جهت اختیار انسانها، دو جهت است که یکی تسلیم در مقابل حضرت حق و پرستش خدای متعال و بندگی در مقابل اوست که در این جهت، انسان سجده و بندگی و پرستش را در همه حوزهها انتخاب میکند و نسبت به خداوند متعال بندگی و اعلام عجز را در همه حوزهها (از حوزه عمومی تا حوزه خصوصی) انتخاب میکند.
جهت دوم انتخاب انسان، وادی کفر است و ممکن است انسان، جهت کفر را انتخاب کند که این انتخاب، بهصورت اجتماعی نیز وجود داشته و ممکن است یک جامعه به طور کامل از مسیر مادی به سمت معنویت تغییر دهد و از پرستش طاغوت به پرستش حق روی بیاورد یا بالعکس. جهت اختیار انسان، هم بر اندیشه و تفکر و دانش انسان حاکم میشود و هم بر رفتار انسان حکومت میکند و جهتی که انتخاب میکند وی را مادی یا معنوی میسازد.
محوریترین اختیار انسان، انتخاب کفر یا توحید است و خداوند متعال، بر انسان جبر باطنی را تحمیل نکرده است البته ممکن است جبر قانونی حاکم باشد.
اگر جامعه، توحید
را اختیار کرد و انسانها اختیار پرستش حق را قبول کردند، باید در ذیل ولایت
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم حرکت کنند زیرا هیچ ارادهای نمیتواند
پرستش حق را اختیار کند مگر در زیر ولایت پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم و کسانی که پرستش حق را اختیار میکنند، در ذیل ولایت ولیّ حق، طی طریق میکنند.
محور کل
پرستش حق در عالم، حول ولایت پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم است و همه
خانههای انبیاء و ائمه علیهم السلام از نور وجود پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم بهره گرفتهاند و همه این خانهها، حول محور نبی اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم شکل گرفتهاند که همه ارادههای انسانی، حول محور نبی اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم برای عبادت حق تجمع میکنند که اولین کسانی که حول این محور
تجمع کردهاند، انبیاء علیهم السلام هستند و از این طریق یک جامعه
تاریخی شکل میگیرد.
جریان ولایت تاریخی باطل نیز محور دارد که محور آنها فراعنه و دشمنان نبی اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم هستند و همانطور که همه ارادههای حق، حول محور نبی اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم هستند؛ همه ارادههای باطل نیز حول محور دشمنان ایشان جمع میشود.
در این دو جریان هم اخلاق و احساسات و هم اندیشهها و رفتار شکل میگیرد و حول این نظام تاریخی و اجتماعی است که اندیشههای تاریخی شکل میگیرند. در واقع، اندیشههای تمدنساز در تاریخ اتفاقی شکل نمیگیرند؛ بلکه، ذیل این دو اراده انسانی شکل میگیرند.
ارادههای انسانی چه بخواهد کافرانه زیست کند یا موحدانه، باید حول یک اندیشه متمرکز شود و وقتی جمع شدند، محورشان یا نورانیترین محور الهی است یا تاریکترین و ظلمانیترین محور تاریخی؛ زیرا، تمدنها یا گرد کلمه نور شکل میگیرند یا گرد جریان ظلمات.
پس، مشخص شد که تمدن یا در وادی ظلمات است یا وادی نور و متناسب با مرحله تاریخی پرستش انسان است که بسط تمایلات و افکار صورت میگیرد و پیچیدهتر شدن همه ویژگیهای جامعه، حول محور پرستش است.
با این اوصاف، حجاب ظلمانی مدرنیته که ادامه سقیفه است، هیچوقت در تاریخ اینچنین امکان فراگیری نداشته است، البته نور ائمه علیهم السلام برای مؤمنین فضا را روشن میکند؛ اما، فضای پیچیدهای است و هرچه نظام ارادهها پیچیدهتر میشود، طبیعی است که دو طرف با رشد و تکامل روبرو میشوند.
در واقع، آمدن کتاب الهی، آخرین مرحله ظهور حق است؛ و این ظهور، بهوسیله پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم منتشر شده و تا ظهور حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه پیدا میکند و با تکامل این جبهه، تکامل ادیان و وحی صورت میگیرد؛ که تکامل آن با وحی مرتبط است و با نزول قرآن، حقیقت ولایت در جهان پدیدار میشود.
نظام ولایت، جبری نیست و با انتخاب انسانها مشخص میشود و هر کسی با انتخاب خود، نظام خود را انتخاب میکند.
تمدنهای تاریخی در خط فکری خاصی هستند یا معنوی یا مادیگرا هستند و بسیاری از تمدنهایی که از بین میروند، در خط فکریای هستند که علیرغم اینکه به هر علتی آن تمدنها منقرض شده است اما خط فکری آنها از بین نرفته و در تمدن دیگری تجلی یافته است که هم اکنون مدرنیته همان خط فکری مادی است.
وقتی جامعهای صنعتی میشود، اخلاق آن هم صنعتی میشود و این خلطی است که صورت گرفته و میگویند در بدو هجوم صنعت به ایران، علما با صنعتی شدن مخالفت میکردهاند. در واقع دو جریان وجود داشته که همواره به دنبال حرکت از سلطنت به مشروطه اسلامی و از مشروطه اسلامی به انقلاب اسلامی است و دیگری به دنبال مشروطه و انقلاب صنعتی است.
ما با فرآیند تحول فلسفی غرب مخالفیم ولی با اندیشه و فلسفه که مخالف نیستیم. در واقع، با فرآیند ایدئولوژیسازی غرب مخالفیم. آن ایدئولوژی حاکم بر تجدد که نگاه تمدنی جامعه را تغییر داده است، زمینی ساختنِ زندگی انسان و قطع ارتباط وی با وحی بوده است که سه اصل کلی آن، اومانیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم است.
تمدنی که انبیاء علیهم السلام آوردهاند، نقطه مقابل این نگاه است و شامل توحید و ولایت انبیاء و ائمه حق علیهم السلام است که در ابتدای قرآن با عنوان سجده ملائکه بر آدم از آن ذکر شده است و هم اکنون عالم ملکوت در حال سجده دائمی در مقابل نبی اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم است.
روح حاکم بر اومانیسم، نفس انسان است و انقلاب اسلامی، مرحله جدیدی از حیات جامعه اسلامی را بر محور توحید و حاکمیت حق شکل داده است. این جریان به وقوع پیوسته و کار به جایی رسیده است که یک جبهه متحد و واحد در مقابل جریان تجدد شکل داده است و در مقابل جهان غرب ایستاده است و اجازه جهانشمولی به آن نمیدهد در حالیکه تمدن غرب به فکر دهکده واحد جهانی بود.
تمدن غرب میگوید که یک دهکده واحد جهانی وجود دارد که یک کدخدا دارد و جنگ چهارم را برای همین راه انداختند که با دیگر تمدنها مقابله کنند و ایدئولوژی آمریکایی را بر جهان حاکم کنند. ما نیز قصد داریم که جهان را ایدئولوژیک کنیم و ایدئولوژی توحیدی را بر جهان حاکم کنیم.
الان، در یک درگیری تاریخی قرار داریم. نقطه خاصی که قرار داریم، یک پیچ تاریخی است و این درگیری، صد درصد به نفع اسلام است که در کل جهان به نفع اسلام و در جهان اسلام، به نفع جبهه اهل بیت علیهم السلام است. هماکنون دوران سر باز کردن زخم کهنه جهان اسلام است و در نهایت جبهه اهل بیت علیهم السلام پیروز میشود و تمدن اسلامی در حال ظهور و بروز است و اگر به سمت استفاده از الگویهای غربی برویم، شکست میخوریم زیرا ظرفیت اراده تاریخی اولیاء طاغوت که اندیشه محوری تمدن مادی است، به سر آمده است زیرا ایدئولوژی مدرن، آخرین اندیشه محوری تمدن مادی است که شکست خورده است.
انقلاب اسلامی یک بحران ایدئولوژیک برای تمدن غرب ایجاد کرد و جلوی پیشروی آن را گرفت و همین مسأله باعث ایجاد بحران اقتصادی برای آنها شد و اگر ما بخواهیم برای پیشرفت از این ایدئولوژی شکستخورده استفاده کنیم، شکست میخوریم.
از این رو، راه پیشرفت ما، اقتصاد مقاومتی است؛ زیرا، الزام ما در حوزه اقتصاد، اقتصاد مقاومتی است که این به معنی ارایه الگوی جدیدی از معیشت است که بر مبنای ایدئولوژی مادی نباشد و این همان نکتهای است که امام خامنهای صلی الله علیه از طرح مسأله اقتصاد مقاومتی هدف گرفتهاند.